داستان بلند/ مدافع عشق 31
علی اکبر به سوریه می رود و ریحانه شدیداً دلتنگش است. نه روز از رفتن شوهرش می گذرد و مادر ریحانه وقتی می بیند که که او دیگر طاقت دلتنگی ندارد، شب تا صبح گریه می کند، به او سفارش می کند که به دیدن خانواده ی علی اکبر برود.
بیشتر بخوانید...
بیشتر بخوانید...