آرشیو دسته بندی

ادبیات

داستان/ از دوران کودکی 1

بروسی، پسربچه‌ ای که والدینم درباره ‌اش سخن می‌ گفتند، تقریباً دیگر از افق فکری من بیرون رفته بود، حداکثر شاید هنوز خاطره‌ ای تقریباً کم نور و در حال خاموش شدن بود. و اکنون شخصی که حتی نامش نیز می ‌بایست از خاطرم رفته باشد مبارزه‌ جویانه…
بیشتر بخوانید...

داستان/ لاک صورتی 2

هاجر در راه امامزاده قاسم به خانه اش اشتباهی شاه آباد از اتوبوس پیاده شد و دل به دریا زد و راهی لاله زار و کوچه مهران شد تا دیدی بزند که از قضا با بساط پسر دستفروش مواجه شد که در بساطش همه خرده ریزهای آرایشی از جمله لاک را جمع کرده بود.…
بیشتر بخوانید...

داستان/ حارزنج1

فرفره را روبرویم می گیرم و آهی بلند به طرفش بیرون می دهم، می چرخد. همراه با چرخش فرفره سوالی هم در ذهن من می چرخد و می پیچد: "بچه های شهر را هم به همین سادگی می شود خوشحال کرد؟ با یک تکه کاغذ مربع شکل که روی حصیری جا خوش کرده."
بیشتر بخوانید...

داستان/نگو بن بست 5

نرگس برای آشتی دادن نسترن با همسرش مسعود نقشه ای کشیده است؛ قرار است دو خانواده نسترن و نرگس هم در این میان بعد از سالها قهر و دوری از هم آشتی کنند. با استاد نرگس هم که مشاوری زبردست است، صحبت ها صورت گرفته است. حالا مانده تماس با مسعود…
بیشتر بخوانید...

رمان/ بدون تو هرگز11

علی در جبهه بسختی مجروح شد. او را برای معالجه به تهران آوردند و هانیه مجبورشد مدتی در بیمارستان صحرایی بماند. نمی توانست آنجا را با آن همه کمبود نیروی پرستار رها کند. زینب از این بابت از هانیه دلخور و عصبانی بود. بالاخره بعد از مدتی برگشت…
بیشتر بخوانید...

داستان/نگو بن بست4

نسترن بعد از سالها که قهر و دوری دو خانواده حالا به شیراز و خانه خاله پروین آمده است. نرگس دخترخاله اش و دوست قدیمی اش، متوجه می شود که او بعد ازاختلاف و بگومگو با مسعود، که چند ماهی بیشتر از ازدواج شان نمی گذرد، به شیراز آمده است. حالا…
بیشتر بخوانید...

داستان/ نگو بن بست3

نسترن به دنبال اختلاف با مسعود روانه خانه خاله اش شده و به شیراز آمده در حالی که به کسی از افراد خانواده اش هم خیری نداده است. حالا نرگس دختر خاله اش که بعد از سالها قهر و دوری خانواده ها همدیگر را دیده اند برای درست کردن اوضاع یک نقشه…
بیشتر بخوانید...

رمان / بدون تو هرگز 9

انقلاب که نزدیک به پیروزی رسید زندانیان سیاسی آزاد شدند، اول هانیه و بعد هم علی آزاد شدند. شاه فرار کرد و امام به کشوربرگشت و ... انقلاب پیروز شد وکار علی و نیروهای انقلابی مثل او خیلی بیشتر و سخت تر شد.
بیشتر بخوانید...

داستان/نگو بن بست 2

نسترن دختر خاله نرگس بعد از سالها قهر دو خانواده و دوری از هم یک دفعه و بی خبر به شیراز و به خانه آنها آمده است. از همان اول هم براحتی سر درددلش باز می شود. بنظر می رسد قضیه یک اختلاف خانوادگی است در زندگی نسترن که فقط هشت ماه است ازدواج…
بیشتر بخوانید...

داستان/نگو بن بست

سر نسترن پایین بود و داشت با دسته لیوان چایی بازی می کرد: ولی خاله جان من الان به بن بست رسیدم. نرگس اومد روبروی نسترن نشست روی صندلی و دستش را گذاشت زیر چانه اش: نسترن خانم نگو بن بست. بن بست میشه وقتی می گی بن بست.
بیشتر بخوانید...