آرشیو دسته بندی

داستان بلند

داستان/ دَوار3

سارال و پدرش به مرد جوان زخمی پناه می دهند. حسام نامزد سارال به مرد جوان حسادت می کند و از عمه می خواهد تا سارال را شب به خانه ی خودش ببرد. سارال به حسام می گوید به شرط اینکه به جنگ نرود، با او ازدواج…

داستان/دوار2

سارال میزبان مرد مجروحی شده که پدرش به خانه آورده بود. حالا حکیم هم در خانه بود و منتظر که برای مداوای مرد زخمی وسایل مهیا شود.

داستان/دوار 1

ثریا منصور بیگی متولد شهریور سال 1363در تهران واصالتاً ایلامی، تحصیل کرده رشته ادبیات است. در حوزه­ ی دفاع مقدس بیش از 13 کتاب در قالب داستان کوتاه و بلند به چاپ رسانده­ است. در این حوزه در سال 1390…

داستان بلند/ مدافع عشق / قسمت آخر

علی اکبرمجروح از جبهه برمی گردد و ریحانه نیمه های شب در خانه را روی او و سجاد که همراهی اش می کند، باز می کند. همه ی اهل خانه خوابند. یکی از پاهای علی اکبر مجروح شده و او حرف از قطع شدن پایش می زند.

داستان بلند/ مدافع عشق37

ریحانه زمان دفن علی اکبر را هم در ذهن خودش تجسم می کند. اما وقتی سجاد به خانه می رسد معلوم می شود که او مجروح شده و نه شهید. وقتی ریحانه در را باز می کند و با تعجب علی اکبر را با سجاد می بیند و ...

داستان بلند/ مدافع عشق33

ریحانه به خانه علی اکبر می رود . علی اکبر تلفن می کند و با او صحبت می کند و بعد از چند جمله، سریع قطع می کند. پس از آن ریحانه به یاد روز وداع با علی اکبر به پشت بام می رود در حالی که بسیار نگران و…

داستان بلند/ مدافع عشق 32

ریحانه برای کم کردن دلتنگی از دوری علی اکبر به دیدن خانواده علی اکبر می رود. زهرا خانم از دیدن عروسش خیلی خوشحال می شود. فاطمه هم به ریحانه گلایه می کند که چرا از وقتی که علی اکبر به سوریه رفته، به…

داستان بلند/ مدافع عشق 31

علی اکبر به سوریه می رود و ریحانه شدیداً دلتنگش است. نه روز از رفتن شوهرش می گذرد و مادر ریحانه وقتی می بیند که که او دیگر طاقت دلتنگی ندارد، شب تا صبح گریه می کند، به او سفارش می کند که به دیدن…

داستان بلند/ مدافع عشق 29

علی اکبر قبل از رفتن به جبهه ریحانه را عقد را می کند و از همگی می خواهد تا برای خدا حافظی به فرودگاه نیایند و در همان خانه با او خداحافظی کنند. فقط خداحافظی با ریحانه می ماند.