داستان بلند/ مدافع عشق 14

ریحانه که دستش به شدت مجروح شده و بخیه خورده، چند روزی در خانه استراحت می کند. اما برای آنکه کمی دلش باز شود، خانواده شوهرش او را به پارک می برند. در پارک ریحانه و فاطمه از خلوت بودن زمین بازی استفاده می کنند و سوار تاب می شوند. علی اکبر…

داستان بلند/ مدافع عشق 13

علی اکبر ریحانه را از ترک موتور پیاده می کند. ریحانه عصبانی پیاده می شود و شروع می کند به دویدن. در حال گریه در کوچه ای خلوت دزدی کیفش را به زور از او می گیرد و دست ریحانه را با چاقویش زخمی می کند. ریحانه بر می گردد و درست سر کوچه خانه…

‍ داستان بلند/ مدافع عشق 10

ریحانه تمام تلاشش را می کند تا علی اکبر مجبور می شود به همه اعلام کند که ریحانه همسر اوست و برای همین برای دیدن علی اکبر با دسته گلی به جلوی حوزه می رود. علی اکبر که نمی خواست دوستانش از ازدواج او خبردار شوند، با دیدن ریحانه ناراحت می شود…

‍ داستان بلند/ مدافع عشق 9

علی اکبر به همراه خانواده اش به خواستگاری ریحانه می رود اما از ریحانه تقاضای ازدواج صوری می کند تا بتواند راهی جبهه جنگ بشود. ریحانه قبول می کند با این فکر که کم کم خودش را به علی اکبر نزدیک کند و در مجلس نامزدی همه سعیش را می کند برای این…

داستان بلند/ مدافع عشق 8

ریحانه بالاخره خانه فاطمه را به مقصد خانه ی عمه اش ترک می کند و همانجاست که مادرش خبر فوت پدر بزرگ را به او می دهد. ارتباط او با فاطمه ادامه دارد تا این که مادر به او خبر می دهد که برادر فاطمه قرار است به خواستگاریش بیاید و...

داستان بلند/ مدافع عشق 7

ریحانه در بازگشت از سفر راهیان نور مجبور می شود به خانه دوستش فاطمه بیاید اما نیمه شب وقتی برای رفتن به دستشویی به حیاط می آید، به خاطر دیدن سایه هایی بر روی پشت بام با وحشت داد وبیداد راه می اندازد و ...

داستان بلند/ مدافع عشق 5

داستان از عکاسی شروع می شود برای یک مجله و سوژه ای که برای روی جلد آن باید پیدا می کرد خانم عکاس... حالا او به دنبال سوژه تا خاک جبهه ها آمده و یکباره در خودش یک شکست و یک تغییر را حس کرده...

داستان بلند/ مدافع عشق4

  دو کوهه حسینیه باصفایی داشت که اگر آنجا سر به سجده می گذاشتی، بوی عطر از زمینش به جانت می نشست. سر روی مُهر می گذارم و بوی خوش را با تمام روح و جانم می بلعم. "اگر اینجا هستم همه از لطف خداست. الهی شکرت!" فاطمه گوشه ای دراز کشیده و…