داستان بلند/ مدافع عشق 26

آقا به علی اکبر می گوید که اجازه می دهد تا به سوریه برود. زهرا خانم هم بالاخره راضی می شود و روز رفتن علی اکبر می رسد. همه جمع می شوند تا علی اکبر را راهی کنند. علی اکبر همه را شگفت زده می کند که می خواهد ریحانه را عقد کند بعد برود و حالا…

داستان بلند/ مدافع عشق25

ریحانه به خانه ی مادر شوهرش می رود و علی اکبر و پدرشوهرش حسین آقا را می بیند.در حالی که مشغول صحبت و شوخی با فاطمه است در حیاط، حسین آقا، او و علی اکبر را صدا می کند تا با آنها صحبت کند.

داستان بلند/ مدافع عشق24

در بازگشت علی اکبر و ریحنه از مشهد، علی اکبر قصد رفتن به جبهه را دارد اما پدرو مادرش راضی به رفتن او نمی شوند. علی اکبر اصرار می کند برای رفتن و می گوید که ریحانه راضی است. اما این دو همچنان دنبال چاره اند برای راضی کردن آنها.

داستان بلند/ مدافع عشق 23

علی اکبر و ریحانه در حرم پیش یک روحانی می روند و برای رفتن علی اکبر به جبهه از او تقاضای استخاره می کنند. جواب استخاره بسیار خوب می آید و علی اکبر خوشحال سر به سجده شکر می گذارد.

داستان بلند/ مدافع عشق 22

خانواده ها به تهران برمی گردند و تنها علی اکبر و ریحانه در مشهد می مانند. هیچ کس به جز ریحانه از بیماری علی اکبر خبر ندارد. علی اکبر غسل زیارت می کند و با هم به زیارت می روند. به ریحانه می گوید که از آقا یا مرگم را می خواهم یا حاجتم را.…

داستان بلند/ مدافع عشق21

آخر نماز صبح که در حرم امام رضا ریحانه به علی اکبر اقتدا می کند، ناگهان متوجه می شود که نامزدش از هوش رفته و دور سرش پر از خون است. با کمک خادمها، علی اکبر را به بیمارستان می برد و در آنجا می فهمد که علی اکبر سرطان خون دارد و چند ماه بیشتر…

داستان بلند/ مدافع عشق20

یک هفته به سرعت تمام می شود و سه بامداد شب آخر، ریحانه به تنهایی حرم می رود. بدجور دلتنگ علی اکبر است. تمام یک هفته ای که در مشهد بودند، تلفن همراه نامزدش خاموش بوده. روبه روی پنجره فولاد می نشیند و با آقا درد دل می کند که یک دفعه علی اکبر…

داستان بلند/ مدافع عشق 19

ریحانه به همراه خانواده اش و خانواده علی اکبر راهی مشهد است و خوشحال است که در انی سفر همراه علی اکبر می رود اما درایستگاه راه آهن برخلاف انتظارمی فهمد که علی اکبر نمی آید.

داستان بلند/ مدافع عشق 18

بعد از اتفاقاتی که برای ریحانه افتاد، رفتار علی اکبر با او بهترشده اما نه آن طور که ریحانه دوست دارد. در کافی شاپ هم که ریحانه شاهد است که دوباره علی اکبر ما بین صحبت هایش برای بار دوم از بینی اش خون می آید و این باعث نگرانی اش می شود.

داستان بلند/ مدافع عشق17

مادر علی اکبر بعد از برگشت عروس و پسرش از بیمارستان، ریحانه را مقابل خود می نشناند و از او می خواهد همه چیز را توضیح دهد. ریحانه مجبور می شود به مادرشوهرش بگوید که در روز خواستگاری علی اکبر به او شرط کرده که اجازه بدهد به جنگ برود. مادر…

داستان بلند/ مدافع عشق 16

ریحانه در اعتراض و گله ازعلی اکبربا هیجان همه حرف های نگفته اش را به علی اکبر می گوید و در حال صحبت از فرط هیجان، بارها با دست زخمی اش را به سینه او می کوبد، طوری که بخیه های دستش باز می شود و علی اکبر او را به بیمارستان می برد و در بازگشت…

داستان بلند/ مدافع عشق 15

ریحانه که از علی اکبر دلخور است، برای جلب توجه و در واقع انتقامجویی سر سفره کنار سجاد - برادر شوهر بزرگش- می نشیند و...شب هم در خانه مادرشوهرش و در تاریکی سجاد را به جای علی اکبر اشتباه می گیرد و دستش را روی شانه اش می گذارد. علی اکبر این…