داستان بلند

علی اکبرمجروح از جبهه برمی گردد و ریحانه نیمه های شب در خانه را روی او و سجاد که همراهی اش می کند، باز می کند. همه…

ریحانه زمان دفن علی اکبر را هم در ذهن خودش تجسم می کند. اما وقتی سجاد به خانه می رسد معلوم می شود که او مجروح شده…

پیکر علی اکبر را دوستانش می آورند. ریحانه سعی می کند و گریه نکند و خودش صورت علی اکبر را باز می کند. حالا او با…

ریحانه بدجور دلتنگ شوهرش شده است. پس طاقت نمی آورد و به خانه ی پدر شوهرش می رود. در آنجا سجاد با همراهش تماس می…

ریحانه در خانه ی خودشان هست که با دیدن اخباری از مدافعین حرم، دلتنگی اش شدیدتر می شود. در خانه طاقت نمی آورد و به…

ریحانه به خانه علی اکبر می رود . علی اکبر تلفن می کند و با او صحبت می کند و بعد از چند جمله، سریع قطع می کند. پس از…

ریحانه برای کم کردن دلتنگی از دوری علی اکبر به دیدن خانواده علی اکبر می رود. زهرا خانم از دیدن عروسش خیلی خوشحال می…

علی اکبر به سوریه می رود و ریحانه شدیداً دلتنگش است. نه روز از رفتن شوهرش می گذرد و مادر ریحانه وقتی می بیند که که…

علی اکبرپس از خداحافظی با ریحانه، راهی جبهه می شودف در حالی که ریحانه دلش شور می زند و بعد از آن است که یادش…

علی اکبر قبل از رفتن به جبهه ریحانه را عقد را می کند و از همگی می خواهد تا برای خدا حافظی به فرودگاه نیایند و در…

علی اکبر، می خواهد ریحانه را قبل از رفتن به سوریه عقد کند و قول می دهد که اگر از سوریه برگردد نام شان در شناسنامه…

علی اکبر می خواهد قبل از رفتن به جبهه ریحانه را عقد کند و باعث تعجب همه می شود. زهرا خانم با عقد مخالف است اما…