آدمایی خوشبختند که قدر داشته هاشونو بدونند

وقتی از مریم می پرسیم که چگونه می شود خوشبخت بود، میگه همه ی ما میتونیم خوشبختی رو در تک تک لحظات مون احساس کنیم، اگه برای یادآوری خوبی هامون به هم وقت بذاریم، اگه به داشته هامون درست نگاه کنیم، حتی اگه اون داشته ها، مشکلات مون باشن.

قصه عاشقی/ اجازه! دوستت دارم!

سید مهدی با وجود علاقه ی بسیار زیاد و شور و اشتیاق فراوان به زندگی خانوادگی رفتن و شهادت را انتخاب کرد، چرا که تاب دیدنِ اسارتِ دوباره ی حضرت زینب رو نداشت. حرف آخر سید به همسرش این بود: "تنها در صورتی که تو راضی باشی می روم و بدون که در هر…

برام همسرم و خواسته هاش در صدر همه چیزه

وقتی شرایط بحرانی شده، وقتی ناراحتیم از همدیگر، وقتی با هم دعوا می کنیم،‌ وقتی بی حوصله ایم و ... حواس مان باشد که زندگی بالا و پایین داره، این ‌ما هستیم که باید خودمون رو باهاش منطبق کنیم تا نتونه ما رو زمین بزنه. ملیحه سعی کرده تو‌مسیر…

تو بهار زندگی منی!

کسی که عاشق زن و زندگیش بود و با همه دل و جان برای راضی کردن و خوشبختی همسرش تلاش می کرد چطور توانست از همه چیز دل بکند و راهی جبهه سوریه شود؟ این سوالی است که حتی خود ازاده خانم‌ دارد همسر شهیدعلیرضا نوری.

من مادر یک دهه هفتادیِ آتش به اختیارم

مادر شهید محمد حسین حدادیان هم محمد حسین را تربیت می کند و وسط آتش خیابان پاسداران می فرستد تا آتش به اختیار، آتش را خاموش کند و هم خود پیام شهادت محمدحسین را ابلاغ می کند به دوستان، به دشمنان ، به رهبر، به ما ...

با هواپیما به هتل اجلاس غیرمتعهدها کوبید

روایت نرگس خاتون دلیری فرد از شهید عباس دوران را شنیدیم از روزی که آشنا شدند تا روزی که اولین تجربه نرگس خانم در همراهی با عباس در آلرت را دانستیم. حالا نرگس از خاطرات سخت دوران جنگ می گوید از خلبانی که در مدتِ دو سال جنگ ۱۲۰ پرواز برون…

سعی کردم کاریکاتوری زندگی نکنم

مریم خوشبختی زیر نگاه خدا پیدا کرده و میگه هیچ کس صرفا با ازدواج حتی با کامل ترین همسر احساس خوشبختی نمی کنه. معتقده با توجه به مشغله ی زیاد آقایون خانم ها لازمه تدبیر بخرج بدین و تاجایی که ممکنه مشکلات درون خانواده رو خودشون حل کنند بجز…

قصه عاشقی/ آخرین نقشِ بازیگر خوشتیپ دهه ی ۴۰ در جنگ تحمیلی رقم خورد.

انقلاب از مجید آدم دیگه ای ساخته بود. موسیقی و هنر رو کنار گذاشت و به کمیته رفت،بازیگر خردسال فیلم‌های دهه ۴۰ برای چریک شدن، به فکر رفتن به لبنان و سوریه افتاد. چون حس می کرد در این انقلاب نوپا احتمال کودتا و جنگه و باید همواره برای دفاع از…

قصه عاشقی / عاشق اخلاص و قد بلندش شدم

منی که برای خودم آرزوها و ملاک های خاصی داشتم، برای اعتقاداتم و رسیدن به هدفم، به یک پاسدار که در جلسه ی خواستگاری کت مندرسی به تن داشت، سوراخ و کهنه یادگار جبهه، بله گفتم‌. البته قد بلندشون هم بی تاثیر نبود در جواب مثبتم...

تو این روزگار خانم ها باید بیشتر صبوری کنن

همیشه زندگی با پیش بینی های ما جلو نمیره، گاهی اتفاقاتی می افته که نمی تونیم‌ جلوش مقاومت کنیم و باید باهاش همراه بشیم. شرایط کاری، مرضیه و محمد رو از خونواده و شهرشون جدا کرد اما مرضیه معتقده در این اتفاقات غیر قابل پیش بینی باید صبر پیشه…

بابای من یه قهرمانه، ‌شهید شده

آنها که برای دفاع از حرم رفتند دلبسته ی دنیا نبودند اما عاشق زن و بچه و زندگی شان بودند ، منتها به جایی رسیدند که بالاتر از زن و بچه شان ، ائمه اطهار و خدا را می دیدند. همسر من به این نقطه رسیده بود‌. این نگاه هدی است همسر علی اصغر…