برام همسرم و خواسته هاش در صدر همه چیزه

وقتی شرایط بحرانی شده، وقتی ناراحتیم از همدیگر، وقتی با هم دعوا می کنیم،‌ وقتی بی حوصله ایم و … حواس مان باشد که زندگی بالا و پایین داره، این ‌ما هستیم که باید خودمون رو باهاش منطبق کنیم تا نتونه ما رو زمین بزنه.
ملیحه سعی کرده تو‌مسیر زندگیش هر جا که شرایط بنوعی سخت شده و غافلگیرشون کرده، دلگرمی بده به همسرش و هر دو با اولویت قرار دادنِ به همدیگه تو زندگی، تونستن حال خوب رو بهم هدیه بدن

0

ملیحه ی ۳۵ ساله از حس خوشبختی اش در کنار یحیای که ۴۱ ساله گفته است. آنها چند روز دیگر وارد چهاردهمین سال زندگی مشترک شان‌می شنوند.

این حرف های ملیحه است برای ما از این زندگی مشترک:

 

می خوای خوب باشی یا نه؟!

خوشبختی و حس خوشبختی خیلی وقتها به خودمون بستگی داره که آیا می خوایم خوب زندگی کنیم و طرف مقابلمون رو هم توی خوبی و خوشبختی شریک کنیم یا نه.

رسیدن به حس خوبِ الان رو مدیون درک متقابل از هم  می دونم؛ اینکه شرایطی که برامون تو هر لحظه پیش میومد رو درک‌ می کردیم و خودمون رو باهاش منطبق می ساختیم.

مثلا در شرایط بحران کاری یحیی که مجبور بودیم گاه 20 روز از هم دور باشیم ،همیشه دلگرمی می دادم بهش و ناراحتیم رو از دور بودن و دلتنگی‌های زیادش و تنها مهمونی رفتنها رو نشون نمی دادم،

یا وقتهایی که مسائل مالی داشتیم ،خواسته هام رو مطرح نمی کردم،

یا وقتهایی که من از چیزی ناراحت بودم یحیی با درک صحیح از اوضاعِ بوجود اومده منو آروم می کرد.


دیگه بهتر از این‌نمیشه
!

حال خوب یعنی توی اون لحظه شادی ، راضی هستی، با خودت میگی بهتر از این نمیشه، حال خوبی که الان در رابطه با یحیی دارم فقط و فقط به خاطر حفظ تعهدات اخلاقی مون به هم بوده ، و دیگه اینکه اولویت اولمون همیشه طرف مقابل بوده .

در ارتباط با اطرافیان و پدر و مادرهامون و بچه هام  اولویت اولم همسرم بوده ،لااقل تلاشم بر این بوده. البته اوایل کمتر توجه می کردم به این موضوع ولی بعدها دیدم  همسرم و خواسته هاش باید برام در صدر باشه، چرا که این من و یحیی هستیم که زیر یک سقف زندگی می کنیم.

من و یحیی هستیم که داریم به هم آرامش میدیم و البته گاهی باعث سلب آسایش هم میشیم.

من و یحیی هستیم که داریم دو تا بچه رو پرورش میدیم.

یحیی هم همیشه خواسته های من و بچه ها، براش در اولویت بوده.

 

سکوت و تقلا! دو ابزارِ مهم در رفع مشکلات مون

 خیلی وقتها هم بوده که دعوا کردیم اونم از نوع سخت از نوع بد ، طوری که من و یحیی اون  لحظه برای هم بدترین فرد روی زمین بودیم، ولی یه خوبی که داریم قهرمون به دو روز نکشیده ، با هم حرف زدیم حتی داد زدیم، خودمون رو تخلیه روانی کردیم، ولی بعد دیدیم یه اشتباه کلامی، یه اشتباه در حالت صورت یا بی حوصلگی یا کلا یه تخلیه روانی باعث شده جرقه دعوا زده بشه، ولی دیگه کشش نمیدیم.

در واقع من و یحیی در مقابل مشکلات و برای رفعشون  گاهی صبر و سکوت می کنیم و گاهی تلاش و تقلا.

مثلا خیلی وقتها بوده که یحیی واقعا دلش می خواسته تنها باشه ، من دورو برش نباشم ولی من شاید توی اون موقع دلم می خواسته که با هم حرف بزنیم. اوایل ازدواج که وارد نبودم هی حرف می زدم، هی می خواستم حرف بکشم ازش و می دیدم اوضاع وخیم تر میشه ،ولی بعد یاد گرفتم چه وقتی و کجا و در چه شرایطی باید حرف بزنم، خواسته ام رو بگم، گاهی اوقات هم بوده که دیدم اگر بخوام سکوت کنم به ضررمونه، اونجا بوده که تقلا کردم.

 

هر چه در زندگیم دارم ،از درایت خانومم بوده

اگه ازدواج نمی کردم شاید ادامه تحصیل می دادم. ازدواج  از نظر مادی بالاترین حسنش وجود فرزندانم هست و از نظر معنوی عشق مادر و فرزندی و عشق به همسر .

همسرم  بعد 14 سال با اینکه من خونه دار بودم ولی همیشه و همه جا  گفته من الان هر چی دارم از تلاشها و صبر و درایت خانمم بوده. این تعاریف باعث میشه از اینکه خونه دارم، از اینکه توی خانواده ای که اکثرا خانمها شاغل هستن و به خانم خانه دار به دید زن بیکار نگاه می کنن ، حس اینکه عمرم رو توی زندگی با یحیی تلف کردم ،نداشته باشم، حس مفید بودن که از طرف مرد به زن و زن به مرد داده میشه موتور تلاش دو طرف رو روشن می کنه و انگیزه و شادابی میده.

 

/انتهای متن/

درج نظر