دوربین به این زن که می رسد خسته است

سریال دیوار از شبکه یک سیما در ایام بزرگداشت نیروی انتظامی پخش شد و خوشبختانه نسبت به نمونه های مشابهش خیلی بهتر دیده شد.اما در این مجال مختصر بیشتر از نقد کلی کار به بررسی جایگاه زنان این اثر می پردازیم.

2

سرویس فرهنگی به دخت/

سریال دیوار داستان گره خوردن زندگی خانوادگی یک سرهنگ نیروی انتظامی است  با بازی “آتیلا پسیانی” که یک پرونده پیچیده دزدی و تبهکاری  را به تصویر می کشید؛ پرونده ای که از بد حادثه مربوط به آقای دزدیست که  با این سرهنگ وظیفه شناس یک نسبت فامیلی نزدیک داشته است. قصه وقتی نفس بر می شد که فرزند این دو نفر دلبسته یکدیگر بودند. در این مجال مختصر بیشتر از نقد کلی کار به بررسی جایگاه زنان اثر مشترک آقای “سعید نعمت الله ” نویسنده و “سیروس مقدم”  کارگردان می پردازیم.

فضای پرتناقض

نمی دانم چند نفر از شما سریال دیوار را دیدید؟ نمی دانم چند نفرتان آن را “خوب”دیدید؟! من دیدم،خوب هم دیدم….نسبت به کارهایی که پیش از این در این ژانر تولید می شد، بیشتر ذائقه هنریم را تحریک کرد و انکاراین مطلب را منصفانه نمی بینم.دیوار متنی داشت با امضای سعید نعمت الله، کارگردانی ای با اعصاب بازی کن و در عین حال خواب از چشم بیننده ربای سیروس مقدم،فیلم برداری و کادر بندی های ملموس آقای “گل سفیدی” و از همه شاید حساس تر تدوین پر التهاب و دقیق کاروجود یا عدم طراحی نور هم که در تولیدات آقای مقدم حکایت کلاس بدون معلم با ؟؟؟؟؟؟؟؟/کلاس درس معلم دار را دارد،گویی همه چیز با بازی نور است که معنی می گیرد یا نمی گیرد، انسجام می یابد یا از هم می پاشد!(صحنه حضور سه نفره جمیل، خورشید و امیر حسین و درد دل های جمیل پدر را با تمرکز بر نور پردازی در ذهن خود مرور کنید)

فضای کار این سریال مثل آدم هایش ،مثل موسیقی اش و حتی پایانش سرشار از تناقض است و به عقیده من بخشی از موفقیت کار مدیون همین تناقض هاست.

تناقض در آدم های دیوار بیش از هر کس دیگری در شخصیت “جمیل میانقافی” بروز می کند،یک سابقه دار کار بلد که به تازگی از حبسی پانزده ساله بازگشته و هدف و طرح ریزی های ذهنی او با خالکوبی کف دستش فرسنگ ها فاصله دارد…تصویر یک خورشید که از قضا نام دختر و تنها کس اوست.جمیل تا انتهای جرم پیش می رود، ولی حتی یک لحظه از یاد و مهر “خورشید” غافل نیست، اگرچه مسیری که برمی گزیند به جای نزدیکتر شدن، او را قدم به قدم از خورشیدی که حاصل تربیت “یونس ” (سرهنگ سبزی )در سال های حضور “جمیل” در زندان است ،دور می کند، ولیکن او در تصور خویش برای تنها بازمانده و ذخیره عاطفی خود در تلاش است،حتی وقتی با بی رحمی مشتی انسان بی گناه را از وحشت و ترس تا مرز مرگ می برد و در کشتن سروان جوانی با “نصرت” همکاری می کند.

“سرهنگ سبزی” که در خطاب همسرش، رئیسش و جمیل “یونس” نام دارد، وفاداری به شغل و لباسش تا حدی است که تنها پسرش، امیر حسین با پاسخ منفی او برای گذشتن از لباسش روبروست. علی رغم اینکه این، تنها شرط “جمیل” برای رضایت به ازدواج پسر عمه با دختر دایی است.

این تناقض در آدم ها را می توان در شخصیت نصرت(همبند جمیل در زندان و یک جاعل حرفه ای که حالا برای او و دخترش گذرنامه تقلبی تهیه کرده است) و طلا (زنی کولی که در ادامه بیشتر درباره او خواهیم گفت) نیز رصد کرد،هر دوی این ها  ازدحام ِ تاریک بن بست های مسیر خود،از تلنگر های مهر پدری و آغوش مادری غافل نیستند.

به طور کلی آنچه “دیوار” را در مقایسه با مدل های مشابهش در سالهای اخیر به مراتب پذیرفتنی تر کرد،انسجام فیلمنامه و رو راستی داستان با ذهن و واقعیت های پیش روی مخاطب بود. در عین حال من چندان مجالی برای یک بررسی موشکافانه در این کلام ندارم. بنابراین ترجیح می دهم به جایگاه و تصویراز زنان قصه در ذهن خود به عنوان یک بیننده بپردازم.

سه  شخصیت در این قصه حضور جنس زن را نمایندگی می کنند و البته هر یک جایگاهی متفاوت و تعریف شده دارند…

“پروانه” همسر “سرهنک سبزی” خواهر “جمیل” و مادر “امیر حسین” است، آنچه تا پایانی ترین لحظات سریال کام مرا تلخ کرد،حضور منفعلانه این زن، چه به عنوان یکی از اضلاع مثلث خانواده سبزی و چه به عنوان خواهر “جمیل میانقافی”، است.”پروانه”که مجری یک برنامه زنده تلویزیونی است، حضور ناکار آمدش بیش از هر زمان و مکانی در کنار همسری چون “یونس سبزی” به چشم می آید، پلیسی که هوشیاریش برای رسیدن به هدف در سخت ترین شرایط روحی کاسته نمی شود،پدری که عاطفه و مسئولیت پدرانه را خرج هدف و  زمختی “پرونده  جمیل ” نمی کند و همسری که به موقع به دلجویی و دلداری می آید.”پروانه” در این میان چه می کند؟

سکوت می کند. ما بیشتر از هر واکنشی از او سکوت می بینیم؟؟آیا سکوت در تنگناها همیشه یک فعل ارزشمند است؟ در برنامه زنده تلویزیونی خود را می بازد و یونس به کمکش می آید… در بزنگاهی حساس که شاید از هیچ کس به اندازه او توقع درک شرایط همسری که میان آزادی پسرش و دستگیری خلافکاری که برادر همسرش نیز هست، نمی رود، او با اشک و آه(حربه عموم زنان) “پسرش” را طلب می کند… پسری که “بدون او می میرد”!(اشاره به جمله پروانه خطاب به یونس که من بدون پسرم می میرم..)

در خانه “جمیل”(شب خواستگاری)فقط نظاره گر است، در مشاجره پدر و پسر تنها نگاه و سکوت است که پروانه ی مادر و همسر را تعریف می کند! حتی وقتی به “خورشید”توصیه می کند که “پدرتو تنها نذار تا بیشتر از این فرو نره” و با سوال او مبنی بر اینکه “شما چرا تنهاش گذاشتین”مواجه می شود، راحت ترین جواب رامی شنویم”خودش نخواست”در حالی که پروانه ی این داستان، اگر قرار بر منفعل بودن و بی حرکت بودن او نبود، با استفاده از نقطه ضعف برادری که بیشترین رنج را از احساس طرد شدگی دارد، می توانست به هدف همسرش و تیم همراهی کننده او بسیار کمک کند.گویی دوربین به این زن که می رسد خسته است!

آخرین نکته که به شدت برای من بیننده آزار دهنده بود و بسیار علاقه مندم که سهوی و یا عمدی بودن این نکته مغفول مانده را از زبان نویسنده داستان بشنوم، این است: همه کسانی که معتقدند “امیر حسین” بهترین و درست ترین مسیر را طی کرده و باید بابت تربیتش به او افتخار کرد، مخاطب شان برای ذکر این نکته تنها و تنها سرهنگ “یونس سبزی” است و افسوس اینکه خود سرهنگ نیز در هیچ کجای داستان از همسرش بابت تربیت چنین پسری قدردانی نمی کند!

“خورشید”(دختر جمیل،برادر زاده پروانه و محبوب امیر حسین سبزی)  به لحاظ شخصیت پردازی تکلیف روشن تری دارد.شاید بیراه نباشد اگر بگویم که برخی پیچ ها و خطوط  اصلی داستان مستقیم و غیرمستقیم با این شخصیت گره می خورد.او اگرچه سالها در خانه پروانه و یونس بازگشت پدرش را پس از پانزده سال به انتظار نشسته است، اگرچه در دل آرزو می کند که پدر، پاک بازگردد و به جبران پانزده سال گذشته، پدری کند و اگرچه آموخته های خانه عمو یونس از او دختری ساخته است که در کنار پدر می ماند، ولی حرفش را و اعتراضش را به مسیر او حتی به قیمت سیلی خوردن با صدای بلند ابراز می کند!علاقه او به پدرش همچون عشقش به “امیر حسین” از آفت “وابستگی”، “ضعف” و” تعصب” بی جهت دور است و این تصویر به مدد دیالوگ ها و بازی  “تینا آخوند تبار” و البته سیر ماجرایی که در داستان برای این شخصیت رخ می دهد، ملموس است.

“خورشید” اهل “هر اتفاقی بیافته من به بابام پشت نمی کنم”نیست، در عین حال که تا آخرین لحظه به پدر فرصت داشتن “خورشیدش” را می دهد.

آخرین و سومین شخصیت زنِ این سریال “طلاست با بازی قابل قبول بازیگر این نقش. “طلا” یک طعمه است. او به واسطه “زن”بودنش ویژگی هایی دارد که در بسیاری از پیچیدگی ها و گره های باند “جمیل” راه گشاست. حضور او به لحاظ تعداد سکانس و دیالوگ کم است، اما از دوجهت تاثیر حضورش قابل انکار نیست، اولا به جهت بازی هنرمند این این نقش و دوم شخصیت پردازی ملموس و مبتکرانه  نقش.

“طلا”در این داستان، اگر هست و مادری و همسری عده ای بر عهده اوست، تنها یک دلیل دارد، او زن است و از این جهت است که “طعمه” این نقشه شده و این تلخ کامی غریبی را برای منِ بیننده بر جا می گذارد.

او به شکلی ترحم بر انگیز چند طفل را به دندان گرفته است و به شکلی بسیار غیر منصفانه باید لاتی بی مسئولیت و پا دو را به عنوان همسر خویش بپذیرد. او “کولی” قابل و طراح موفقی در آماده سازی پشت صحنه عملیات های “جمیل” است و مجموعه این صحنه ها وقتی کنار هم قرار می گیرند، تنها چیزی که از “طلا” باقی نمی گذارد، زن بودن ،مادر بودن و همسر بودنِ اوست(او به خاطر نقشه کتک می خورد،بچه هایش در کنارش نیستند،زندانی مخفیگاه جمیل است…)

و در آخر تناقض زیبایی اتفاق می افتد،این تناقض آنجایی شکل می گیرد که عواطف مادری  که قرار بوده وسیله ی سهل الوصول کردن اهداف جمیل باشد،خود راهی می شود برای نزدیک تر کردن پلیس به “جمیل میانقافی”،چراکه طلا طاقت از کف داده و به هر شکل ممکن مخفیگاه را به سمت محل نگهداری کودکانش ترک می کند!

نکته قابل طرح در این میان شاید اشاره غیر مستقیم به حرمت خدشه ناپذیر مقام مادر و قابلیت عاطفه مادری است که از زنی همچون “طلا” حتی در تنگنای سقوط، مادری فداکار و امیدوار می سازد.

در پایان فقط درد دلی و سوالی از نویسنده و کارگردان این اثر دارم.”دیوار”با انگیزه، خلاقیت، جسارت و دقت تولید شده است و این ملموس است. تا جایی که توانسته با واقعیت های ذهن بیننده در آشتی است و جلوه های ویژه اش توی ذوق نمی زند ….اما چرا در چنین پرونده مهمی هیچ بانویی حضور ندارد؟؟در تیتراژ سریال شما درجه گرفتن زنان را به منِ بیننده نشان می دهید و من در عملیاتی تا این حد گسترده و پر کار حتی برای یک جستجوی دبیرخانه ای هم همکاری زنی که لباس پلیس به تن دارد،نمی بینم!این تناقض همواره در ذهن من خواهد بود…

یا شما صادق بوده اید و واقعیت را برای من به تصویر کشیده اید و یا غفلت و سهل انگاری در این موضوع خاص در فیلمنامه شما صورت گرفته است؟!

زینب جلیلی/انتهای متن/

نمایش نظرات (2)