قحطی عشق است، آیا که فراوان میشود؟!
“السلام ای ضامن آهو، رضای مهربان” این سلامی است که همراه با سروده زهرا علی بابایی می دهیم به امام مهربان، از همین جا با چشمانی بسته غرق در صدای ملکوتی نقارهخانهاش.
قطار به ایستگاهی پایانی نزدیک میشود و باز من چشم به پنجره دوختهام تا دوباره سلامی کنم، نمیدانم چرا اما این سلام از راه دور اولی طعم دلنشینی دارد، انگار شروع زیارتم از اینجاست، این سلام را که میدهم دلم دیگر قراری میگیرد و توان پیدا میکنم که چمدانهای سنگین را تا جلوی مسافرخانه ببرم.
سلام بر امام مهربان، این بار نیز با دستخالی و کوله باری پر از گناه و حاجت آمدهایم. صدای نقارهخانه بلند میشود و با چشمانی بسته غرق در صدای ملکوتی نقارهخانهات، رضا رضا می گویم.
کهکشان در کهکشان امشب چراغان میشود
آسمان شعر من آیینه باران میشود
این قلم پرمی زند امشب بهسوی صحن تو
کفتر چاهی دل با عشق مهمان میشود
گاه رقص واژهها شوری به دفتر میدهد
دفتر دل زائر شاه خراسان میشود
داستان این غزل از یک سلام آغاز شد
گر قبول افتد تو را قلبم فروزان میشود
السلام ای ضامن آهو، رضای مهربان
قحطی عشق است، آیا که فراوان میشود؟!
تو طبیب دردهایی و منم بیمار تو
این خزان پس کی خداوندا بهاران میشود؟
امشب از شوق غزل سرشار شد تنهاییام
درد هجرانم خدایا! وای درمان میشود؟!
/انتهای متن/