فرشتگان در مقابل قدمهایشان دامن میگسترند. ابرها در پیرهن باد میرقصند و بر سرشان سایه میبارند. بارانهای شادمانه، تن خاک را میبوسند. نسیم، دیوارهای کوچه را غرق بوسه میکند. قدمهایشان، زیباترین آهنگها را در گوش خاک آواز میکند. لبخندها آغاز میشوند و کبوترها شاعرمی گردند. امشب شب وصلت ماه و خورشید است. ستارهها کِل میکشند و زهره دف میزند.
و ما نیز به بهانه این آسمانیترین عید، با واژههای شیرین شعر مجید لشگری کام جان مان را شیرین میکنیم.
یک آینه که حسرت دارالسلامهاست
یک آینه که قبلهی بیتالحرامهاست
یک آینه که عین حقیقت، مجاز نه!
یک آینه که غرق سکوت و پیامهاست
یکسو جلال حضرت خیرالنسای خلق
یکسو جمال واضح خیرالأنام هاست
پیوند پاک سورهی یاسین و کوثر است
آغاز انکشاف تمام ظلام هاست
تلفیق نهر کوثر و امواج سلسبیل
هنگام بادهنوشی و شرب مدامهاست
«حبل متین» گوشهی جلباب فاطمه
خورده گره به پیرهن «لاانفصام» هاست
دست علی به دست «فصلِّ لربّک» است
اشراق آسمانی و صبح امامهاست
دیگر نیاز تیغ دو دَم منتفی شده است
زیرا که خطبه خطبه فدک در نیامهاست
تا «لَم یَکُن لَهُ کُفُوًا» نزد مرتضاست
خاری به چشم شور جمیع لئام هاست
باید گدا شویم و یتیم و اسیرشان
وقت نزول مائدههای طعامهاست…
بر خانهای که «تُرفَع» و «یُذکَر» نموده «اسم»
بر خانهای که رکن و منا و مقامهاست
مجید لشگری
/انتهای متن/