گیر الکی

امتحانات آخر سال به سلامتی شروع شدند. اما نمی دونم چرا “ویرم” گرفته به کتاب خوندن. مدتی بود به خاطر درسها و کارها از کتاب خواندن فاصله گرفته بودم. اما روز تولدم دوستهای خوبم کتاب بهم هدیه دادن.

1

سرویس فرهنگی به دخت/

 منم چند روز پیش با وجود مشغله درسی،یکی از اونا رو باز و شروع به خواندن کردم.کتابی از سید مهدی شجاعی. عجب گیرا و قشنگه. من از قلم سید مهدی شجاعی خیلی خوشم می آد؛اما الان نمی خوام در مورد کتاب صحبت کنم.

مامانم چند مرتبه که دید دارم کتاب غیر درسی می خونم، بهم تذکر داد. راستش تذکرش اصلا اثر نداره. چون وقتی قسمت مهم کتاب هستم، من کار خودم را می کنم. و شاید اونم کار خودشو می کنه که تذکر می ده. نمی دونم چه برداشتی از کار من تو ذهنشه،اما من قصد بی توجهی به تذکرش را ندارم. دوباره تذکر داد. رفتم صورتش را بوسیدم و گفتم:” قربون مامان مهربونم. ترا به خدا گیر نده. بذار من کار خودمو بکنم…”

اونم سریع گفت:” منم کار خودمو بکنم؛ دیگه…”

گفتم:” از تذکرت ممنون. اما من با برنامه ریزی دارم کتاب می خونم. پس…”

مامانم گفت:” پس دیگه تذکر ندم.”

گفتم:” گیر الکی ندید، سعی می کنم از درسم کم نذارم.”

امان از گیر های الکی…

م.کریمی/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)