انس با پدر نیاز اساسی دختر نوجوان است
موضوع محوری نقش پدر در پرورش شخصیت دختر، موضوع همایش به دخت بود که از منظر قرآنی به ان پرداختیم
موضوع این مصاحبه با خانم یوسف زاده که استاد معارف قرآنی است رابطه پدر و دختر است و نقشی که ابن رابطه در شکل گیری شخصیت دختر دارد؛ رابطه ای که نمونه اعلایش را در رابطه میان علی(ع) و حضرت زینب(س) می بینیم:
پدر در شخصیت سازی کامل یک دختر نقش مهمی دارد؛ همان شخصیتی که بعداً می خواهد به اجتماع وارد شود. وقتی هویت یک دختر درست در خانواده شکل گرفت، می تواند در جامعه هرنقشی را بخوبی ایفا کند، چه این نقش اقتصادی باشد یا سیاسی یا بعد اجتماعی داشته باشد، فرق نمی کند . این دختر درخشش شخصیت خودش را در هر بعدی از فعالیت که وارد شود، نشان می دهد.
-سنی که دختران نیاز به بودن با پدرشان و همراهی و انس و ارتباط با او دارند عمدتا هفت سال دوم عمرشان است. البته باید گفت که از اول تولد یک دختر، پدر و مادر هر دو درشکل گیری شخصیتش نقش دارند. منتها در هفت سال اول بیشتر نقش مادر پررنگ و زیاد است اما از وقتی که دختر وارد عرصه نوجوانی می شود – که الان ممکن است در شهرهای بزرگ مثل تهران از 12-11 سال باشد – یعنی وقتی که علائم نوجوانی را در دختران می بینیم . هر چقدر دختران ما از سن نوجوانی ، بگذرند نقش پدر باید پررنگ تر شود، همان طور که برای پسران این ارتباط درست با پدر در نوجوانی مهم است. طبق برآوردهای علمی و هم بر اساس احادیث ، پدر در شکل گیری ساختار شخصیتی پسر تقریبا از اواخر سن نوجوانی تا حدود 25 سالگی نقش سرنوشت ساز دارد . حد لازم در این مورد را می توان چهار سال ، یعنی ازحدود 18 سالگی تا سن 22 سالگی دانست. اما برای دختر، دوره نوجوانی یعنی همان دوره هویت شناسی ، خیلی مهم است که با پدر یک ارتباط خوب داشته باشد، چرا که دختر طبعاً و ذاتاً یک وجود عاطفی و احساسی است. احساسات و عواطف دختر کاملا دم دست است. با توجه به مدل های ذهنی متفاوت در دختران مخصوصا در بعضی دختران کاملا احساسات غالب است بر عقلانیت که برای آنها نقش پدر بسیار مهم تر است. آن بخش عقلی -استدلالی دخترها که به صورت ذخیره پشت شخصیت شان دارند، فعال شدنش به دست پدرهاست.
فعال شدن این بخش عقلانی ، در شکل گیری هویت دخترها خیلی مهم است. حالا اگر فقط مادر در سن نوجوانی دختر با او در ارتباط باشد و فقط مادر امور دختران را در این دوران برعهده بگیرد، تنها چیزی که فعال می شود احساسات و عواطف است و آن بخش عقلی – استدلالی اصلا فعال نمی شود یا بسیار کم رشد می کند که عملا در شخصیت دختر محلی از اعراب پیدا نمی کند و قدرت مانور نخواهد کرد. برای همین است که ما در جریان مشاوره هایی که با دخترها داریم ، بخوبی می بینیم که اگر نگوییم معضل ، اقلا در این زمینه بسیاری از مراجعین ما مسئله و مشکل دارند. یعنی بخش عقلی و استدلالی شخصیت شان رشد لازم را نکرده است. برای همین است که در تصمیم گیری ها که نیاز به بعد عقلانی هست، مشکل پیدا می کنند . در توجه به واقعیت های زندگی به دور از احساسات ، کم می آورند. چرا ؟ چون در سنین نوجوانی پدر را در کنار خودش نداشته اند تا به آنها کمک کند که خواسته های طبیعی شان را با واقعیت ها مطابقت دهند. این است که این دختر محروم از کمک پدر خیلی وقت ها در زندگی اش نمی تواند مطالباتش را از طرف مقابل مثلا همسر واقع بینانه تنظیم کند. اصلا گاهی طرف مقابل را با امکانات و اقتضائاتش درست نمی بنید، فقط مطالبه دارد و گله و اعتراض که باید این کار را بکنی و چرا این کار را نکردی و چرا و چراهای بسیار و کوچکترین چیزی که از نظر او با این مطالبات سازگار نباشد، احساساتش را جریحه دار می کند. آن نقش تعدیل کننده عواطف و احساسات را برای دختر، پدر باید ایفا کند. اگر این طور شود آن وقت یک دختر این منبع سرشار احساس و عاطفه را که طبیعتا بخش غالب شخصیت و هویت او را هم تشکیل می دهد، همراه با عقل و در جای خودش و به اندازه مصرف می کند.
نقش مادرها را در این زمینه چگونه می بینید؟
– ببینید ساختار وجودی مرد و آنچه که به طور معمول و فطری دارد اگر بر اثر انسی که میان دختر و پدر هست، در سن نوجوانی به دختر انتقال پیدا کند، برای دختر بسیار خوب است. در این سن مادر باید یک مقدار دختر را رها کند که بیشتر به سمت پدر برود. مثلا وقتی با هم سفر می روند، مادر اجازه دهد که پدر و دختر با هم نزدیک تر و مانوس تر شوند. سعی کند فضایی ایجاد کند که دختر برای پاسخ گویی به درخواست¬هایش بیشتر به پدر مراجعه کند.
با توجه به هم جنس بودن مادر و دختر فکر نمی کنید بخشی از این نزدیکی میان آن دو گریزناپذیر است و شاید نشود بعضی مسائل دختر را به پدر ارجاع داد؟
– بله هم جنس بودن خیلی چیزها را در رابطه با دختر منحصر به مادر می¬کند ولی مادر باید در غیر این موارد بخشی از امر دختر را به پدر بسپارد و دختر را کنار پدر قرار دهد و بین آنها ایجاد زمینه انس نماید و با هم همراه شان کنند. حالا امکان دارد پدری زمان محدودی داشته باشد یا بخاطر عواملی نتواند آن نقش کامل را در ارتباط با این دختر پیاده کند. من اعتقاد دارم باید فرصت هایی را که این خانواده با مدیریت مادر و پدر با هم و مشارکت و همفکری هر دو ایجاد می شود مثل فرصت های سفر یا بیرون رفتن و گفت و گوها و نشست ها و پرسش پاسخ ها استفاده کرد تا آن چیزی که باید در این رابطه میان دختر و پدر انتقال پیدا کند منتقل شود.
اگر این انتقال به درستی صورت بگیرد چه اثراتی در شخصیت دختر دارد؟
– من در مصاحبه¬هایی که برای جذب دانشجو داریم برایم این اثر کاملا محسوس است. یعنی اگر پنج دختر را ببینم می¬توانم بگویم که هرکدام از آنها ارتباطش با پدرش چگونه است و آیا این اصلا از نعمت پدر بهره برده یا نبرده. کاملا از صحبت¬هایش و از نحوه پاسخ به سوال¬هایی که می¬کنیم و حتی رفتارها می شود اثر این ارتباط را فهمید. مثلا بعضی رفتارهای مبتنی بر اقتدار را دختر از پدر باید بگیرد. یک دختر در عین این که باید دختر باشد وخانم، اما در جایی هم باید مرد باشد یعنی یک اقتدار روحی داشته باشد و روی پای خودش بایستد وقائم به نفس باشد. چنین خصوصیتی در دخترهایی که پدر ندارند نیست. این نوع دخترها با همه اینکه توانمند هستند، فهم بالقوه دارند، تحصیلات دارند اما آن اقتدار و روی پا بودن را در جای خودش نمی¬توانند داشته باشند . در مورد این دخترها جایی که در زندگی سختی پیش می آید و در کشاکش¬های زندگی ضعف روحی و احساسی اولین چیزی است که آنها را از پا در می¬آورد.
برای اینکه این نوع نقش پدر در تربیت دختر کاملا تحقق پیدا بکند، چه کار باید کرد ؟
– به نظر می¬رسد طبعاً شناخت پدرومادر در این مورد خیلی مهم است. شناخت مادر و آگاهی پدر به این نقش خودش خیلی در این زمینه می تواند کمک کند . بخشی از این آگاهی ها را از اطلاعات و علوم تجربی که حاصل تحقیقات میدانی است، می¬توانند دریافت کنند .
تفاهم خود زن و مرد یا همان مادر و پدر با همدیگر در این مورد چه نقشی دارد؟
– زن و مرد اگر خودشان با هم مشکل داشته باشند چگونه می¬خواهند بچه¬شان را تربیت کنند؟ این جا خانواده اصلاً یک خانواده ناامن می¬شود که از معنی زندگی مشترک بی بهره است. در احادیث¬هم آمده که زندگی که دارای یک سری خصوصیات و خصلت¬ها نباشد طبیعتاً نمی تواند محیط پرورش بچه ها باشد. اولین چیزی که دریک خانواده باید باشد خصوصیات-های رفتاری و اخلاقی است که ضامن بهره¬مندی خانواده از یک محیط امن است برای اعضا که در درجه اول شامل افراد رأس خانواده یعنی همان پدرومادر می شود بعد بهره اش را بچه ها می برند. پدرومادری که باهم تفاهم ندارند، باید ببینید علت عدم تفاهم شان چیست؟ آیا در زندگی بجای شریک رقیب هم شده اند یا اینکه هیچ شناختی از زندگی مشترک و از همدیگر ندارند. گاهی عدم تفاهم به علت فرهنگ و آدابی نادرستی است که هر دو دریافت کردند و احیانا تربیت¬های بدی که شدند و مقابل هم قرارشان می¬دهد، تفاهم ندارند. به هرحال وقتی این انرژی ها صرف وقتی تقابل با هم شود، دیگر چیزی نمی¬ماند که صرف بچه¬ها شود.اینجا بچه ها قربانی هستند. منتها به طور معمول اگر در خانواده¬ای پدر و مادر متوجه نقش¬ها و جایگاه¬های خودشان باشند، طبیعتاً توجه به مسئولیت¬های خودشان نسبت به فرزندشان و تربیت بچه¬های شان هم دارند که یک بخش آن همین رابطه پدر ودختر است. گاهی این آگاهی ها به تعهد و تربیت¬های دینی پدرومادر برمی¬گردد که مادر تعهد و مسئولیت دینی نسبت به خانه و همسر و بچه¬هایش و حتی خودش داشته باشد و هم¬چنین پدر این طور باشد.در این صورت قطعا آثار پر برکت این تعهد و مسئولیت نصیب بچه¬ها می¬شود.
در حال حاضر چقدر امکان دسترسی به این اطلاعات و آگاهی های لازم برای تربیت صحیح برای خانواده ها وجود دارد؟
– به نظر می¬رسد خانواده¬های ما با تمام اطلاعات و آگاهی¬هایی که در دوران ما به صورت انبوه برای همه هست، ولی واقعاً آنچه را که لازم دارند درخیلی موارد دردسترس ندارند یا این که اطلاعات به افراد می رسد اما افراد عالم بی عملند. کسانی هم هستند که چون خود را دکتر و تحصیل کرده می دانند کدعی اند که ازعهده تربیت بچه ها بخوبی برمی¬آیند.به هرحال امروز خیلی افراد نیاز یه چیزی دارند که اصطلاحا اسمش مهارت است. نبود این مهارت¬ها خیلی می¬تواند بچه¬ها را دچار مشکل کند. در این جا من تاکید می کنم مهارتی لازم است پدرو مادر داشته باشند که بیشتر از اطلاعات محض باشد یعنی تعهد و اعتقاد هم همراهش باشند . لازم است افراد به همان اندازه که به کتاب¬هایی که خواندند و تحصیلاتی که دارند، به کلام بزرگان دین و تربیت الهی که خدا برای ما و بچه¬های مان در نظر گرفته است اعتنا و اعتقاد داشته باشند. امروز ضعف اعتقادات و ضعف تعهدات و تربیت دینی است که بسیاری از مشکلات را هم در جامعه ما و هم در خانواده ما و در تربیت و پرورش بچه¬های ما باعث می شود.
فکر می کنید مشکل مهم دختران امروزی ما جیست و پدر و مادرها در این مشکل چه نقشی دارند؟
– ببینید الان یک دختر خانم ( یک آقا پسر هم همین طور است) در سن 22-20 سالگی هنوزمادرش چای و آب را برایش می آورد و در تختخوابش به او می دهد. این یعنی محدود ¬کردن و در قرنطینه ¬گذاشتن این آقا پسر و دخترخانم تا مثلا تحصیل کند و در فلان دانشگاه معتبر قبول بشود. آن وقت این دختر و پسرچقدر متوجه مسئولیت خودش می شود ؟ وقتی این فرد در خانه خودش، خودش را نشناخت و مسئولیت¬های خودش را متوجه نبود و با واقعیت¬های دور و اطراف خودش بیگانه بود، وقتی فکر کرد که همه چیز باید برای او آماده باشد و او فقط درس بخواند، این یک فرد مطالبه¬گر بار می آید. آیا این می تواند اصلا خیری به دیگران برساند یا همیشه می¬خواهد دیگران در خدمتش باشد؟ این آدم همیشه خودش را محق می داند و دیگران در نظرش حقیرند. می خواهد در همه حال خودش حرف اول را بزند. با این حال این آدم چطور می خواند یک رکن از ارکان خانواده مادریا پدر بشود؟طبیعتاً چنین کسی نمی¬تواند دیگری را در کنارخودش بپذیرد. چنین کسی وقتی خانواده تشکیل می دهد و بچه دار می شود، محصولش آفت¬زده است. مثلا می بینید به مشاور مراجعه می کنند و می گویند که دختر من شش ساله است و از پنج سالگی ما که پدرومادریم جرأت حرف زدن روی حرف او را نداریم. به محض اینکه عصبانی بشود در را چنان به هم می¬کوبد که ساختمان تکان می¬خورد. این بچه که این¬طوری به دنیا نیامده. باید دید که پدر ومادر چه کار کرده اند که این بچه این¬طوری شده؟ وقتی می پرسیم که چقدر با این بچه بوده اید و مثلا بچه با پدرش به پارک رفته و بازی کرده ، مادر می گوید من که درس داشتم پدر هم که نبوده. می پرسیم پس این بچه صبح تا شب چه کار می¬کرده؟ می گوید از صبح تا شب مشغول بازی با نرم افزارهایی بوده مثل مرد عنکبوتی¬ و … معلوم می شود که تمام حوضه های درونی این بچه را همین بازی های خشن پر کرده است. این حوضه ها در بچه در هفت سال اول پر می شود. اگر از عاطفه و محبت پدرومادر و در آغوش آنها پر شد، بچه سالم و متعادل بار می آید و اما وقتی پر نشد، بچه به درودیوار می-کوبد که بگوید گرسنه¬ام و شمای پدر و مادر توجه نمی¬کنید. بعد هم مادر دلش خوش است درس می¬خواند یا کارمند است. این مادر و پدر نقشش را نمی¬شناسد. همین بچه وقتی بزرگ هم می¬شود پدر و مادر فکر می¬کند که اگر این خدمات ویژه را به فرزندش بدهد و از او یک فارغ التحصیل موفق دانشگاه بسازد که در رتبه¬های علمی حرف اول را می زند، موفق¬ترین مربی بوده است. در حالی که اتفاقاً بیشترین ظلم را به این بچه می¬کنند. بچه باید دردرجه اول مسئولیت¬های خودش ر ا متناسب با مقطع سنی¬اش را دریافت کند مخصوصا در نوجوانی، یک شخصیت مسئول باشد و در عین حال به آن چیزی هم که در طبیعت و فطرتش هست بها داده بشود و فعلیت پیدا کند. من به نظرم اگر افراد این¬طور سلامت باشند، در زندگی¬شان و در مسئولیت¬پذیری شان و هم در تاثیرگذاری بر جامعه موفق اند . هر کسی را خدا توانایی و می¬تواند نقشی داشته باشد، اقلا خودش می¬تواند یک فرد مفید برای خودش و خانواده¬اش باشد. این حداقل¬ وقتی امکان پذیر می شود که من از خودم بیگانه نشده باشم و بدانم که چه کار می¬کنم. امروز می¬بینیم بچه¬های ما اصلا نمی دانند چه کار می خواهند بکنند. اصلا اگر از دختر بپرسید کِه هستی و چه نقشی را می خواهی در زندگی فردی و خانوادگی¬ات داشته باشی، جوابی ندارد که به شما بدهد. این است که انرژی¬ جوان ها به هرز می رود. چون نه خودشان را می شناسند و نه چشم¬انداز درستی برای زندگی¬ شان دارند . ما به دختری نیاز داریم قائم به شخص ، با روحیه مستقل دارد که اگر چه سرشار از احساسات است، وابستگی روحی پیدا نمی¬کند و عاطفه و محبتش تعدیل ¬شده است، احساساتش به اندازه است هم شاد است و هم در موقع خودش قدرت کنترل عواطفش را دارد و تحملش بالاست. این که یک دختر امروزی ما با همه تحصیلاتی که دارد با اولین ضربه شخصیتش خرد می شود و می شکند خرد می¬شود و می¬ریزد، نشانه ضعف اوست و قطعا باید به این دختر کمک کرد که یک شخصیت متعادل و محکم داشته باشد.
…..ادامه دارد /انتهای متن/