مادرانه های سرزمین من

در هفته های اخیر فیلم “ققنوس” به کارگردانی قاسم جعفری در سینما آفتاب، شبکه دو سیما، به نمایش درآمد. ققنوس روایتی است مادرانه از ایران ما.

1

 سرویس فرهنگی به دخت/

در داستان فیلم، “نارينه” زن جواني است كه نقش آن را “سيما تيرانداز” ايفا مي كند. نارينه كه بدون اطلاع خانواده اش، همسرش فرهاد را در آلمان رها كرده و به ايران برگشته، به ويلايشان در شمال مي رود. در آنجا با “جواهر” دختر نوجوان سرايدار كه پدرش مريض است و مادرش هم  مرده آشنا می شود.

در ابتدای آشنایی، نارینه به نظر جواهر، زنی عصبی و پرخاشگر و تا حدی ترسناک است. اما جواهربه خاطر نیازی که دارد و باید در ویلا کار کند، مجبور به تحمل شرایط می شود

نارینه سردردهای شدید دارد. عصبی است. تابلوهای ترسناک می کشد. و در یادداشت هایی که خودش می نویسد یا جواهر را مجبور به نوشتن می کند، جملات نا امید کننده ای از زندگی می زند.

جواهر به مادر نارینه خبر آمدن او را می دهد. مادر به شمال می آید و درصدد فهمیدن علت تغییر دخترش برمی آید. با دامادش فرهاد تماس می گیرد و به این نتیجه می رسد که پای مرد دیگری درمیان است و نارینه عاشق شده و برای همین همسرش را ترک کرده است.

اما جواهر که کاهای شخصی نارینه را انجام می دهد، از بیماری او مطلع می شود و مادرش را در جریان می گذارد.

مادر و خانم دکتر به بیماری وخیم نارینه که سرطان پیشرفته ی مغزی است، پی می برند. اما نمی دانند که چرا او داروهایش را نمی خورد و برای درمانش کوچکترین همکاریی نمی کند.

مادر همچنان منتظر آمدن مردی است که نارینه عاشق او شده و نارینه هم در یادداشت هایی که می نویسد، مدام از عشق بی حد و مرزش به فردی می گوید.

در کنار تمام این مسایل، نارینه اعتقادات متزلزلی در مورد خدا دارد و وجودش پر از شک و تردید نسبت به خدا شده و به نظرش مسخره می آید وقتی جواهر می گوید بالاخره روزی مادرش را در آن دنیا می بیند، یا مطمئن است که مادرش الان هم ناظر و مراقب اوست، یا خدا که خیلی مهربان است، مادرش را پیش خودش برده است.

بالاخره جواهر سر از راز نارینه در می آورد و می فهمد که او باردار است و به این خاطر این که بچه اش را سالم به دنیا بیاورد است که لب به داروهای شیمیایی نمی زند و سردردهای به آن وحشتناکی را تحمل می کند. درواقع آن یادداشت ها را هم نارینه برای فرزند در راهش می نویسد.

جواهر بعد از حرف ها و تلاش های زیاد، بالاخره می تواند کمی دل نارینه را نرم کند و گردن آویز آیت الکرسی یادگار مادرش را به او می دهد تا مراقب بچه ی در راهش باشد. نارینه که اعتقادی به این حرف ها ندارد، اما به خاطر مهربانی جواهر قبول می کند. جواهر دستش را هم روی شکم نارینه می گذارد و با خواندن آیت الکرسی، آرامشی عجیب را به روح و روان او می نشاند.

وهمین دعا هم باعث نجات جان فرزند نارینه از دست داروهای قویی که مادرش به توصیه ی پزشک، در غذای او ریخته، می شود.

هم چنین جواهر با گریه به نارینه می گوید که آن حرف ها و نوشته هایش را قبول ندارد که دنیا خیلی زشت و سیاه است و همه چیز در آن غم انگیز است. چرا که مادر هایی مثل او هستند که به خاطر فرزندان شان، تا سر حد مرگ ایثار می کنند. واین تازه  قسمتی از مهربانی خداست که به مادرها بخشیده است.

جواهر که سر خاک مادرش رفته، به نارینه می گوید که فرزند در راهش دختر است و حالش خوب است و اسمش هم فاطمه است.

در سکانس های پایانی، نارینه مهربان تر و آرام تر شده و تمام تابلوهای ترسناک و زشت را که برای کودکش کشیده بود، از دور و برش جمع می کند. با جواهر روی تخته سنگ های کنار دریا، تصویری می کشد که دیگر دریایش قرمز و خورشیدش سیاه نیست.

و در نهایت می بینیم که دخترسه چهار ساله ی نارینه که حالا فاطمه نام دارد، سر روی پاهای پدرش گذاشته و با هم به تصویر نارینه در تلوزیون نگاه می کنند.

نارینه می گوید:” دخترم، حتی آگه من نباشم، خیالم راحته که کسی هست که تو را خیلی بیشتر از من دوست داره و همیشه  از اون بالا، مراقب توست.”

“ققنوس” مادرانه ای شیرین است. از جنس مادرانه های سرزمین ما.

نه از جنس مادرانه های خودخواهانه ی سریال های ماه رمضانی مان که نه مادرانه اند و نه پدرانه! و نه هیچ مهربانانه ی دیگری…

“ققنوس” داستان زنی است که حتی در اوج تردید به خدا، وقتی از هستی موجودی در بطن خود باخبر می شود، آن حس مقدس و اساطیری الهی اش بیدار می شود و به خاطر نجات فرزند هرگز ندیده اش، پشت پا می زند به تمام دلبستگی ها و متعلقاتش.

از خارج و آلمان که کعبه ی آرزوی بیشماری از آدم های این روزگار است، دل می کند.

از عشق همسرش می گذرد تا مبادا دلبستگی اش به او، مانع انجام تصمیمش شود.

از تمام امکانات پیشرفته ی پزشکی آن جا می گذرد تا مبادا به بهای حتی یک روز زنده ماندن بیشتر و چسبیدن به این دنیای مادی و فانی، موجودی که هستی و نیستی اش وابسته ی اوست، از دست بدهد.

 “ققنوس” فداکاری های مادرانه ای را یادمان می آورد که این روزها در فیلم ها و سریال های مان کمرنگ شده است.

یادمان می آورد که مادران، جانشینان خدا هستند روی زمین برای نگهداری، مراقبت و تربیت انسان ها.

مادرانی که در تحمل درد، رنج، خستگی، حقارت و هر مصیبت دیگری، تنها به بهای امانتداری از امانت خداوندی، تا سر حد مرگ هم می روند.

مادرانه هایی از جنس خدایی.

مادرانه هایی از جنس فدا شدن برای فرزند.

 مادرانه هایی از جنس تحمل دردهای استخوان شکن اما شیرین.

مادرانه هایی از جنس ایثار، گذشت، فداکاری.

از جنس مادرانه هایی که هنوز در وجود بیشمار مادران این سرزمین موج می زند.

نه از جنس مادرانه هایی از سر خود خواهی، از سر نیاز، از سر غرور، از سر تنهایی، از سر…

“ققنوس” فیلم خوش ساختی است. بازی سیما تیرانداز مثل همیشه، دل نشین و باور پذیر است. فیلمنامه  نسبتا خوب و تاثیرگذاراست و دوربین هم که به دست قاسم جعفری است.

همه ی این ها باعث می شود از دیدن فیلم لذت ببریم، مختصر ضعف هایش – مثل تحول سریع نارینه- را نادیده بگیریم، نا “مادرانگی های” مادرانه ی ماه رمضان امسال مان را کمی فراموش کنیم،

و با بالا آمدن تیتراژپایان فیلم و شنیدن شعر زیبای آن، اندک نم اشکی به چشمان مان بنشیند.

نمایش نظرات (1)