رابطه آزاد آری ، ازدواج نه؟
رابطه با جنس مخالف خوب است یا بد؟ به شکل ازدواج چطور؟ این سوالی است که از چند تا از دخترهای طرفدار روابط آزاد و مخالف ازواج پرسیدیم. و در آخر با دکتر سهیلا صادقی عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که جامعه شناس است و متخصص آسیب شناسی اجتماعی، در این مورد صحبت کردیم.
سرویس گزارش به دخت؛طهورا ابیان , فرزانه حکمت/
با بهت سوالش را دنبال میکند و بدون اینکه جواب قانع کنندهای در چنته داشته باشد، سعی میکند بحث را فیصله دهد؛ به خوبی میبینم که گیر افتاده و نمیتواند در مورد ضروری نبودن خانواده و ازدواج، دوست مشترک مان را قانع کند!
مواجهه با سوالهایی درباره چرایی تشکیل خانواده و حس نکردن ضرورت در این زمینه تنها به همان شب حضور در جمعی دوستانه و جوان محدود نشد؛ چه اینکه پس از آن در برخوردهایی پراکنده و در صحبتهایی دیگر رگههایی از گرایش این روزهای دختران جوان به ادامه زندگی به صورت مجردی و یا تکزیستی یافتم. نکتهای که میتوان با کمی دقت و کنکاش زیر پوست شهر به آن رسید.
به هیچ مردی نمی شود اعتماد کرد
مهسا 28 ساله است و گریم میخواند. او با تاکید بر غیرقابل اعتمادبودن مردان شانه بالا میاندازد و با لحنی آرام ولی غمگین میگوید: «این روزها دیگر نمیشود به هیچ مردی اعتماد کرد، مردان مدام به دنبال دوستهایی از جنس مخالفند و من چطور میتوانم شوهر کنم در حالی که حتی یک درصد نمیتوانم احتمال بدهم مرد زندگی آیندهام با چند نفر بوده و پس از ازدواج من چقدر در زندگیاش مهمم؟!»
مهسا که از زندگی فعلی خود راضی است ادامه میدهد: « من از هر کسی خوشم بیاید میتوانم تا مدتی با او باشم» و بعد در مقابل سوال من که از مدت و شیوهی این ارتباط میپرسم با آرامش میگوید: «شما پیشنهاد بهتری دارید؟ به نظرم دراین شرایط؛ ازدواج نکردن بهترین کار است و من دوست ندارم با ازدواجی که اصلا برایش آماده نیستم خودم را اذیت کنم!»
از مهسا درباره چیستی آمادگی برای ازدواج میپرسم که هیچ جوابی ندارد. او در پایان با اشاره به 5 دوست پسری که تا به حال داشته با مدلی خاص میگوید: « برای من افت دارد که در این سن فقط 5 تا دوستپسر داشتهام؛ در صورتیکه بقیه دوستانم بیش از 20 دوستپسر در زندگیشان بوده و من برا اینکه مورد تمسخر آنها قرار نگیرم به سایرن میگویم که 12 دوستپسر داشتهام!»
تنها مشکل مهسا کنار نیامدنش با رابطه نامشروع است که باعث میشود دوستپسرهایش در مدتی کوتاه حدود یکی دوماه او را رها کنند، و او با تاکید بر نیازش به رابطه جنسی همواره؛ هم از ازدواج گریخته است و هم از رابطه نامشروع با دوستپسرهایش.
زندگی بی دردسر
با خودم فکر می کنم مهسا تا کی میتواند با این شیوه ادامه بدهد؟! که مریم متولد 70 را میبینم. مهندسی پزشکی میخواند و اهل شیراز است. مریم برای ازدواج ضرورتی نمیبیند و ترجیح میدهد به زندگی بیدردسرش ادامه دهد! واژه «دردسر» از زبانش برایم جالب است و فکر میکنم چه چیزی از نظر او دردسر است که میگوید: «ببین من یک آدم آزادم و میتوانم در طول روز هرکاری که میخوام بکنم ولی اگه ازدواج بکنم مجبورم مرتب با یکی دیگه هماهنگ شوم! اینطوری خیلی وقت آدم گرفته میشه.»
او ادامه می دهد: « من الان یک دوستپسر دارم که میتوانم با او زندگی کنم و هر وقت بخواهم ببینمش، بدون اینکه آزادیهایی که میخواهم را از دست بدهم! من با او به مسافرت میروم، دو روز یک بار میبینمش، هر روز تلفنی صحبت میکنیم، و حتی به من کمک مالی میکند! ما داریم زندگی میکنیم؛ به نظرت این وسط ازدواج جایی دارد؟ من الان راحتم باور کن!»
وقتی از ادامه رابطه و اتمام آن میپرسم، به راحتی میگوید: «خب قطعا ما تا همیشه نمیتوانیم با هم باشیم؛ و جدایی هم؛ سخت هست ولی فکر میکنم اینطوری بهتر از تحمل یک مرد برای همیشه باشد!»
او اعتراف میکند که بعضی وقتها دلش میخواهد با دوستپسر فعلیاش ازدواج کند، ولی خب این حس را خیلی زود فراموش میکند.
مریم که در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده است از ایدهآلهایی حرف میزند که برای خانوادهاش قابل پذیرش نیست.
نمیخواهم روی پای دیگری بایستم
نغمه متولد 72 است و در انتظار ورود به دانشگاه، با خنده میگوید تا به حال بیش از 50 دوستپسر داشته و وقتی با تعجب میگویم: «آخه به سنت نمیخوره!» دستهایش را باز میکند و توضیح میدهد: «در کل گفتم و از زمان دوره راهنمایی و حتی حرفزدنهای دو دقیقهای رو هم حساب کردم، ولی اگر بخواهم دقیق بگویم که ارتباط مرتب و دقیق با چندنفر داشتم، آنوقت تعدادشان کمتر میشود، حدود 14 یا 15 نفر و اگر بخواهم بگویم چند نفرشان را خیلی دوست داشتم؛ میشوند فقط 4نفر!»
او به راحتی از رابطه جنسیاش با دوست پسر سال گدشتهاش سخن میگوید و تاکید میکند: « به نظر من وقتی میشود به طور آزاد ارتباط داشت، بدون اینکه کسی به زحمت بیفتد چرا باید ازدواج بکنیم؟»
او اینگونه ادامه میدهد: «من تا حالا اصلا به ازدواج با دوستپسرهایم فکر نکردم و همیشه برایم فقط یک دوست پسر بودن.»
نغمه دلیل فکر نکردن به ازدواج را اینطور بیان میکند: «به نظرم با ازدواج استقلال زن از بین میرود. درحالیکه مرد همچنان مستقل و راحت هست. من نمیخواهم روی پای دیگری بایستم؛ میخواهم همیشه روی پای خودم باشم. اما ازدواج من را روی پاهای فردی غیر از خودم نگه خواهد داشت.»
نغمه نمیتواند تعریف درستی از استقلال مورد نظرش بدهد و مرتب کردن افکارش برایش سخت میشود. او کوچکترین فرزند یک خانواده مذهبی وسنتی است که همه خواهر و برادرهایش ازدواج کردهاند و پدرش را بازاری و مداح معرفی میکند.
در دنیای مدرن خانواده جایگاهی ندارد
ساغر مهندسی نساجی میخواند و متولد 69 است. وقتی با دوست مشترکمان یلدا حرف میزند مرتب با سوالهای مختلف او را به دام میاندازد. او از سریالهای مختلف کرهای و ترک و…. حرف میزند و میگوید: « من هرچه به رابطه پدر و مادرم دقت میکنم نمیفهمم اصلا چرا آنها با هم ازدواج کردهاند! نه اینکه با هم مشکلی داشته باشند، نه! ولی اصلا هیچ حسی بینشان نمیبینم و همین باعث میشود که با خودم فکر کنم؛ وقتی قرار است بعدا با همسرم اینگونه بشوم چرا باید ازدواج کنم؟»
او بحث را به صیغه میکشاند و میگوید: «من معتقدم آدم باید زندگی مجردی داشته باشد و اگر زمانی از کسی خوشش آمد با او صیغه یکساله بخواند و بعدش تمام شود و برگردد سر زندگی مجردیاش.»
ساغر با هیجانی پر از کنجکاوی ادامه میدهد: « این کار نه ایراد شرعی دارد و نه هیچ ایراد دیگری، چرا ما حتما باید ازدواج بکنیم تا فرصت تنها بودن، کتاب خواندن، فیلم دیدن و خلوت کردن را از دست بدهیم؟ به نظرم ازدواج مانع رشد افراد خواهد شد و نمی گذارد آدمها با خودشان خوش بگذرانند!»
وقتی یلدا از جایگاه بچه و خانواده سوال میکند با هیجانی عصبی میگوید: « اصلا من نمیفهمم خانواده یعنی چه؟ به نظرم جایگاهی ندارد. در دنیای مدرن امروز نمیشود برای خانواده جایگاهی را در نظر گرفت!»
او بچه را بیربط ترین و بیاهمیتترین پدیدهای که میشود در نظر گرفت معرفی میکند و میگوید: « من هیچوقت حاضر نیستم تنهایی خودم را حذف کنم و برای خودم روزگار بچهداری را تصور کنم! »
ساغر یک دانشجوی به ظاهر مذهبی است و حرفهایش باعث تعجب بسیاری از دوستانش میشود و با دیدن واکنش آنها میگوید: «چرا شما نمی گذارید حرفهایم را بزنم و طوری برخورد میکنید که آدم میترسد حرفها و افکارش را بگوید!؟»
نوشین متولد 66 است و در یک آرایشگاه زنانه کار میکند. او سینما خوانده و در حالی که مینشیند تا کمی استراحت کند بر بیهودگی ازدواج تاکید میکند و زندگی مجردی را بهتر و مناسبتر میداند.
چرا بعضی دختران از ازدواج و خانواده تصوری سیاه دارند؟ ممکن است بگوییم به دلیل که به دلایل مشکلاتی از قبیل بالا رفتن سن ازدواج، افزایش آمار طلاق، زندگی ماشینی و خلأ معنوی و اعتقادی و فاصله میان بلوغ جسمی و جنسی با بلوغ اقتصادی و مهمتر از همه با مرگ عاطفهها. اما همه این دلایل آیا به خوبی می تواند این گرایش دخترها را توضیح دهد؟ غیررسمی بودن این دیدگاه و جریان داشتن در لایههای زیرین جامعهی جوان میتواند میزان خطر این تفکر را افزایش دهد.
از سویی در مورد پسرها عواملی مانند بالا بودن هزینههای ازدواج و تهیه مسکن و حتی مهریه برای پسران، انگیزه به ازدواج را کم رنگ کرده و سبب شده تا آنها زندگی آرام و بی دغدغهی فردی را به تشکیل خانواده ترجیح دهند و از سوی دیگر گسترش پذیرش دختران در دانشگاهها و مراکز علمی و اشتغال آنها در سازمانها و نهادهای دولتی و خصوصی باعث بالا رفتن سطح توقعات آنها و در نتیجه افزایش زندگی مجردی پسران و دختران و شکل گرفتن خانههای مجردی شده است.
یک تحلیل جامعه شناسانه
با دکتر سهیلا صادقی جامعه شناس و آسیب شناس اجتماعی در این مورد صحبت می کنیم. و می پرسیم:
– به نظر شما به عنوان یک جامعه شناس چرا دخترانی از جامعه ما طرفدار روابط آزاد به عوض ازدواج هستند؟
– من فکر می کنم خیلی از اینها دقیقا نمی دانند که این رابطه آزاد چیست. ادعایش را دارند. البته در این مورد آدمها چند گروهند. بعضی ها این ارتباط های آزاد را به عنوان مقدمه آشنایی برای تشکیل زندگی می دانند. بعضی ها هم به این ارتباط ها بهایی بیشتر می دهند. بعضی هم ممکن است آن را تهدیدی برای ازدواج و تشکیل خانواده بدانند.
اما بطور کلی دختران در این نوع روابط پیش از ازدواج بیشتر از پسرها آسیب می بینند. می دانید که حتی فمینیست های رادیکال معتقدند که در طول تاریخ در روابط جنسی زنها به شکل شیء گونه دیده شده اند و تحت سلطه مذکر بوده اند. همه مبارزات شان از سال های 1960 تا به حال برای این بوده که نه شیء باشند و نه زیر سلطه مذکر. سوای اینکه اصولا رویکرد فمینیستی چقدر در تشخیص مشکلات زنان و رفع این مشکلات موفق بوده، اما جا دارد که از دختران طرفدار این گونه روابط ازاد با جنس مخالف بپرسیم که چرا از این روابط آزاد طرفداری می کنند بدون توجه به تبعاتی که این رابطه برای دختران دارد.
– در مورد تبعاتی چنین رابطه ای توضیح می دهید؟
-هر نوع رابطه ای یک معامله است . دخترها باید ببینند که در رابطه آزاد با پسرها چه به دست می آورند و چه از دست می دهند. مسلما شانس ازدواج دائم و تشکیل خانواده با ثبات و مادری را تا حد زیادی از دست می دهند. همان طور که خودشان گفته اند بعد از مدتی هر یک از این رابطه ها تمام می شود . اما تبعاتش معلوم نیست تمام شود. افرادی که این نظرات را دارند معمولا نگاه شان به غرب است و نوع زندگی غربی . اگر بخواهیم این سبک زندگی را بشناسیم باید به کشورهای غربی نگاه کنیم. در آنحا این نوع زندگی های مسالمت آمیز بشدت ناپایدار است و آدمها دائما از این رابطه به یک رابطه دیگر کشیده می شوند. خوب آدم ها احساس و عاطفه دادند ، در این رابطه ها محبت و ملاطفت مطرح است. در غرب در این نوع همزیستی ها اتفاقی که می افتد، این است که همان یک تا سه سال اول رابطه به هم می خورد و آدمها باید پی کارشان بروند. تحقیقاتی که در خود غرب صورت گرفته نشان می دهد که معمولا آسیب پذیری دخترها و زنها در این موارد خیلی بیشتر است. برای همین است که می بینیم معمولا زنهای غربی بر خلاف این گروه از دخترهای خودمان، به دنبال شرایط باثبات تر هستند . یعنی حتی اگر ازدواج دائمی هم نمی توانند داشته باشند، اقلا یک همزیستی دائمی داشته باشند. چون در این تغییرات سریع که با عواطف وعلقه آدمها سروکار دارد، وقتی مکررا پیش می آید، هر دو طرف مخصوصا زنها آسیب می بینند. روابط زن و مرد مثل روابط کاری نیست که تغییرات سریعش قابل هضم باشد. حتی تغییر در محل کار هم وقتی خیلی زیاد اتفاق می افتد، آسیب زاست.
من فکر می کنم که این دخترها ، بدون فکر و تجربه واقعی از این قضیه چنین اظهار نظر ساده انگارانه ای کرده اند.
– فکر می کنید عواملی در شخصیت و محیط این افراد هست که باعث چنین اظهار نظری شده است؟
– دقیقا. من فکر می کنم کسی که در جامعه ای مثل جامعه ما به چنین رابطه هایی قائل است، اولین مسأله اش این است که تصورش از خودش در حد یک ابزار است و نه چیزی بیشتر.من در زندان با یک دختر مجرم 15 ساله مصاحبه داشتم که می گفت دوست پسرهای متعدد در حدود سنی 29-28 ساله داشته است. می گفتم چرا با چنین مردانی دوست می شدی؟ می گفت برای اینکه تیغ شان بزنم. نگاه این دختر به خودش یک نگاه شیءگونه بود. در واقع او رشد معمول را نکرده بود و انسانیت و شخصیت و جامعه پذیریش در یک حد پایین متوقف مانده بود.
اگر از چنین افرادی قبل از اینکه در مورد رابطه بپرسیم، در مورد نوع نگاهش به خودش بپرسیم ، متوجه می شویم که او خودش را یک آدم با اصالت و شرافت و انسانیت نمی داند.
ضمن اینکه در مورد شرایط خانوادگی و تربیتی اش هم اگر بررسی کنید، نوعا مربوط به خانواده های از هم گسیخته و مبتلا به آسیب هایی مثل خشونت و مشکلات دیگر بوده است. به لحاظ تحصیلی چه بسا در موقعیت جالبی نبوده اند و کلا خودشان را دارای هیچ دستاورد مثبتی در زندگی نمی بینند. از چنین آدمی که از خیلی چیزهای معمول و مثبت در زندگی محروم بوده ، نمی توان انتظار داشت که تصور مثبتی از خودش داشته باشد و حد و شانی برای خودش قائل باشد. وگرنه در خانواده ای که اگر هم طرفین عاشق و معشوق نیستند، اما به هم و اصول مهم احترام می گذارند، معمولا چنین نگاهی به خانواده در بچه ها پیدا نمی شود.
طبیعتا اظهار نظر یا رفتار چنین آدمهایی در سطح جامعه نشان دهنده جهت گیری کلی جامعه ما نیست و به قول جامعه شناسان داده های حاصل از نظرسنجی هایی در این حد، قابل تعمیم نیست. البته باید به عوامل و علل این رفتارها و رفع مشکلات توجه بشود. ولی اینها ملاک نیستند که بگوییم در جامعه ما گریز از ازدواج و گرایش به این نوع روابط خیلی مطرح و جاافتاده است.
/انتهای متن/