محیا سادات هاشمی

در بازگشت علی اکبر و ریحنه از مشهد، علی اکبر قصد رفتن به جبهه را دارد اما پدرو مادرش راضی به رفتن او نمی شوند.…

علی اکبر و ریحانه در حرم پیش یک روحانی می روند و برای رفتن علی اکبر به جبهه از او تقاضای استخاره می کنند. جواب…

خانواده ها به تهران برمی گردند و تنها علی اکبر و ریحانه در مشهد می مانند. هیچ کس به جز ریحانه از بیماری علی اکبر…

آخر نماز صبح که در حرم امام رضا ریحانه به علی اکبر اقتدا می کند، ناگهان متوجه می شود که نامزدش از هوش رفته و دور…

ریحانه به همراه خانواده اش و خانواده علی اکبر راهی مشهد است و خوشحال است که در انی سفر همراه علی اکبر می رود اما…

بعد از اتفاقاتی که برای ریحانه افتاد، رفتار علی اکبر با او بهترشده اما نه آن طور که ریحانه دوست دارد. در کافی شاپ…

مادر علی اکبر بعد از برگشت عروس و پسرش از بیمارستان، ریحانه را مقابل خود می نشناند و از او می خواهد همه چیز را…

ریحانه در اعتراض و گله ازعلی اکبربا هیجان همه حرف های نگفته اش را به علی اکبر می گوید و در حال صحبت از فرط هیجان،…

ریحانه که از علی اکبر دلخور است، برای جلب توجه و در واقع انتقامجویی سر سفره کنار سجاد - برادر شوهر بزرگش- می نشیند…

ریحانه که دستش به شدت مجروح شده و بخیه خورده، چند روزی در خانه استراحت می کند. اما برای آنکه کمی دلش باز شود،…

علی اکبر ریحانه را از ترک موتور پیاده می کند. ریحانه عصبانی پیاده می شود و شروع می کند به دویدن. در حال گریه در…

ریحانه شب در خانه علی اکبر می ماند. صبح هم به دنبال علی اکبر می رود تا پشت ترک موتورش سوار شود. اما ...