مادران موسی(ع) در سروده های مولانا
نگاه عرفانی مولانا به زنان، مخصوصا در جایگاه مهمی مثل مادری پیامبران، در مورد حضرت موسی(ع) بسیار زیبا به شعر درآمده است؛ اشعاری که اشاره ای لطیف دارد به این که مادر این پیامبر حتی در مقام مخاطب وحی شدن بوده و مادر دیگر او آسیه هم بنوعی متفاوت درجایگاهی والا قرار گرفته است .
فاطمه قاسم آبادی/
نگاه مولانا نسبت به مادران پیامبران و داستانِ پر فراز و نشیب زندگی آن ها در سر تا سر مثنوی برای مخاطب، نگاهی آشناست. یکی از این مادران، مادر حضرت موسی (ع) است که فرزندش را به دستور خداوند برای در امان ماندن از دست فرعون به رود نیل و مستقیما به سمت خود فرعون هدایت می کند!
مادری که بر او وحی شد
تصور عمومی چنین است که وحی الهی همواره بر پیامبران نازل شده که همگی مرد بوده اند؛ پس وحی همواره بر مردان نازل شده است. در حالی که قرآن از نزول وحی الهی به زنان نیز خبر داده است:
” مادر موسی که مولانا هم در خصوص او سخن گفته و داستان پردازی کرده است، چنین زنی بود.”
مولانا داستان را اینطور تعریف می کند که چون جاسوسان خبر تولد موسی را به فرعون رساندند و ماموران به خانه او ریختند تا طفل را پیدا کنند، از جانب خدا وحی آمد که طفل را در تنور بینداز که وی از اصل همان ابراهیم خلیل است که آتش بر او گلستان شد. مادر موسی چنین کرد و ماموران بازگشتند. چون خطر جدی شد، دوباره وحی آمد که طفل را در آب انداز، امیدوار باش و شیون مکن که او را به تو باز خواهیم رساند و… .”
مادر موسی، چو موسی را به نیل |
|
در فکند، از گفته ی رب جلیل |
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه |
|
گفت کای فرزند خرد بیگناه |
گر فراموشت کند لطف خدای |
|
چون رهی زین کشتی بی ناخدای |
گر نیارد ایزد پاکت بیاد |
|
آب خاکت را دهد ناگه بباد |
وحی آمد کاین چه فکر باطل است |
|
رهرو ما اینک اندر منزل است |
پرده ی شک را برانداز از میان |
|
تا ببینی سود کردی یا زیان |
ما گرفتیم آنچه را انداختی |
|
دست حق را دیدی و نشناختی |
در تو، تنها عشق و مهر مادری است |
|
شیوهی ما، عدل و بنده پروری است |
نیست بازی کار حق، خود را مباز |
|
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز |
سطح آب از گاهوارش خوشتر است |
|
دایه اش سیلاب و موجش مادر است |
رودها از خود نه طغیان می کنند |
|
آنچه می گوییم ما، آن می کنند |
ما، به دریا حکم طوفان می دهیم |
|
ما، به سیل و موج فرمان می دهیم |
نسبت نسیان بذات حق مده |
|
بار کفر است این، بدوش خود منه |
به که برگردی، بما بسپاریش |
|
کی تو از ما دوست تر میداریش |
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست |
|
خاک و باد و آب، سرگردان ماست |
مولانا داستان به آب انداختن موسی را با توجه به مهر و عاطفه مادر و لرزیدن او بر جان فرزندش چنان زیبا و اثرگذار پرداخته است که بیان او با همان داستان ها ی فرعی که در کنارش آمده، الهام بخش شاعر بی نظیر معاصر، پروین اعتصامی شده و او در منظومه زیبای «لطف حق» با لطافت و رأفت زنانه خویش عاطفه مادر موسی را با چیره دستی تمام تصویر کرده و به شعر درآورده است.
آسیه، زنی در آرزوی هدایت همسرش
زن اولین مربی انسان در زندگی و مظهر اسم ربوبی خداوند است. مادر از رهگذر تربیت فرزند، نقش ماندگاری در تربیت و تأمین صلاح و فلاح جامعه ایفا می کند؛ اما نقش تربیتی زن در پرورش فرزندان خلاصه نمی شود، بلکه او در تعامل با همسر نیز از نیروی مربیگری خود بهره می گیرد. آسیه همسر فرعون مصداق بارز این امر است. او خود هدایت یافته بود و اشتیاقی داشت که فرعون را هم از گمراهی و هلاکت نجات دهد.
باز گفت او این سخن با ایسیه گفت جان افشان برین ای دل سیه
بس عنایتهاست متن این مقال زود در یاب ای شه نیکو خصال
وقت کشت آمد زهی پر سود کشت این بگفت و گریه کرد و گرم گشت
بر جهید از جا و گفتا بخ لک آفتابی تاج گشتت، ای کلک
عیب کل را خود بپوشاند کلاه خاصه چون باشد کله خورشید و ماه
هم در آن مجلس که بشنیدی تو این چون نگفتی آری و صد آفرین
این سخن در گوش خورشید ار شدی سرنگون بر بوی این زیر آمدی
هیچ میدانی چه وعده ست و چه داد می کند ابلیس را حق افتقاد
چون بدین لطف آن کریمت باز خواند ای عجب چون زهره ات بر جای ماند
زهره ات ندرید تا زان زهره ات بودی اندر هر دو عالم بهرهات
آسیه زنی حقیقت پرست
چون موسی (ع) آیین حق را به فرعون عرضه کرده او را به دین الهی خویش دعوت نمود و فرعون در خلوت خویش با آسیه در بارة این دعوت گفتگو و مشورت کرد، آسیه سر از پا نشناخت؛ اشک ها ریخت، گرم شد، از جا برخاست و گفت:
” اگر این دعوت به گوش خورشید می رسید، در پی اجابت آن، سرنگون به زیر می آمد، تو چگونه آن را نپذیرفته و جان بر آن نیفشانده ای ؟ هیچ می دانی چه وعده ای به تو رسیده و خداوند چه تفقدی از ابلیسی چون تو کرده است؟”
غافلی هم حکمتست و این عمی تا بماند لیک تا این حد چرا
غافلی هم حکمتست و نعمتست تا نپرد زود سرمایه ز دست
لیک نی چندانک ناسوری شود زهر جان و عقل رنجوری شود
خود می یابی این چنین بازار را تا به یک گل میخری گلزار را
دانه ای را صد درختستان عوض حبه ای را آمدت صد کان عوض
کان الله ، دادن آن حبه است تا که کان الله له آید به دست
زآنک این هوی ضعیف بی قرار هست شد زان هوی رب پایدار
هوی فانی چونک خود او سپرد گشت باقی دایم و هرگز نمرد
همچو قطرهٔ خایف از باد و ز خاک که فنا گردد بدین هر دو هلاک
چون به اصل خود که دریا بود جست از تف خورشید و باد و خاک رست
مولانا سخنان شوق انگیز آسیه را به طور مفصل سروده است که ذکر همه آن در این مجال نمی گنجد اما آوردن داستان منظوم در مورد آسیه، به عنوان زنی که در حق موسی(ع) مادری کرده است و همواره سر تعظیم در مقابل سخنان حق فرود آورده است، بسیار جذاب و خواندنی است.
/انتهای متن/