متولد 65 تصویری دفرمه و غیرمنصفانه از دهه ی شصتی ها

مجید توکلی در اولین فیلم بلند سینمایی خود، “متولد 65″، در قالب طنز به سراغ جوانان دهه ی شصتی ، دغدغه ها و آرزوهای آنان رفته است.

0

نفیسه ترابنده/

“متولد 65″ فیلمی به کارگردانی” مجید توکلی”، نویسندگی” جمیله دارالشفایی” براساس طرحی از مجید توکلی و تهیه کنندگی”محمدمهدی عسگرپور” می باشد.این فیلم در بخش نگاه‌نو سی‌وچهارمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و در هر دو بخش بهترین فیلم و بهترین کارگردانی کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین شد. “متولد 65” همچنین در بخش جایزه ی خلاقیت و استعداد درخشان (ویژه ی فیلمسازان اول جوان) دهمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران نیز کاندیدای دربافت جایزه بود.

توکلی در اولین فیلم بلند سینمایی خود در قالبی طنز و سرگرم کننده به سراغ جوانان، دغدغه ها و آرزوهای آنان رفته است.

 

خلاصه داستان:

امیر- افشار- ( پدرام شریفی ) و خاطره ( هنگامه حمید زاده ) به یکدیگر علاقمند هستند؛ آنها که رویای پولدار شدن در سر دارند، در سالروز آشنایی شان تصمیم می گیرند ادای یک زوج پولدار و مرفه را در بیاورند. آنها بدون اینکه توان خرید داشته باشند، برای امتحان سوار ماشین بی.ام.و گرانقیمتی می شوند یا به سوپر مارکتی می روند و بعد از جمع کردن مقدار فراوانی جنس، فرار می‌کنند.

ماجرای اصلی داستان از زمانی آغاز می شود که آنها به بهانه ی خرید یک پنت هاوس وارد خانه ای در خیابان فرشته می شوند. آنها تصمیم می‌گیرند با هر ترفندی که شده در این خانه ناهار بخورند. پس  با سر هم کردن دروغ های پی در پی خود را زوجی پولدار معرفی می کنند. صاحبخانه- بهرامی- امیر را که الهام با نام “افشار ” صدا می زند با فرزندِ یک کلاهبردار- محسن ابک- اشتباه می‌گیرد و آن دو را در خانه حبس می کند و از امیر می خواهد تا با آوردن پدر خود پول او را پس بدهد.

 

دروغگویی اصلی ترین محور فیلم

تمام  داستان “متولد 65”  بر اساس امور تصادفی پیش  می رود و بر دروغگویی شخصیت های اصلی اش استوار است.

امیر و خاطره که به عنوان نماینده ی نسل دهه 60 در داستان حضور دارند ،در فیلم کاملا شخصیت واقعی خود را فراموش کرده و در بازی دروغین خود غرق می شوند، آنها به گونه ای برنامه ریزی شده و با کمال اعتماد به نفس پشت سر هم دروغ به هم می بافند طوری که در لحظاتی خودشان هم شخصیت های غیرواقعی خود را باور می کنند.

 

دختر سطحی و سرخوش

“خاطره”دختری سر خوش است که به خوبی با امیر جفت شده است. آشنایی خاطره و امیر هم به شکلی بسیار سطحی و بچگانه بوده و از مترو آغاز شده است. خاطره به عنوان یک دختر دهه ی شصتی به بلوغ کافی عقلی نرسیده و با 30 سال سن، همانند دختر بچه ها رفتار می کند. خاطره تصمیم جدی برای آینده ی خود ندارد و حتی مسئله ی ازدواج با امیر را نیز به شوخی گرفته است. به نظر می آید امیر هم در تمام طول داستان برای به دست آوردن رضایت و شادی خاطره دست به کارهای احمقانه می زند.

خاطره منتهای انتظار خود از زندگی را با نشان دادن خانه های اشرافی به امیر این گونه بیان می کند:

« من دلم می خواهد نیم ساعت با تو زیر سقف یکی از این خانه ها زندگی کنم!»

و امیر جواب می دهد که من تمام عمر می خواهم با تو باشم.

 حسادت او به زن همسایه ی خانه ی خیابان فرشته، که امیر از او در خواست کمک می کند، بسیار بچگانه است، او با حسادت کودکانه ی خود مهم ترین شانس رهایی از خانه را از خود و امیر می گیرد. خاطره همانند دختر بچه ها فقط به دنبال شادی های گذراست، مردم در نظر او اسباب بازی هایی هستند تا او به آرزوهایش برسد. تنها نگرانی جدی خاطره برادرغیرتی اش است. او فارغ از همه ی قید و بندهای اخلاقی تمام وقت خود را به بهانه ی کلاس رفتن با امیر می گذراند و فقط زمانی که هوا تاریک می شود، به یاد خانواده و برادرش می افتد.

“امیر” (افشار) در مقایسه با خاطره شخصیت پخته تر و رفتار عاقلانه تری دارد. او وقتی حس می کند در اثر دروغ‎های پیاپی به دردسر بزرگی افتاده، تصمیم می گیرد تا به رغم مخالفت های خاطره و قهر او، واقعیت را به زن و مرد صاحبخانه بگوید. اصلی ترین چالش میان خاطره و امیر همین زمان اتفاق می افتد و امیر زبان به گفتن حقیقت گشوده و  اعتراف می کند که متولد 67 است نه  65. این در حالی است که از روز اول برای به دست آوردن خاطره خود را هم سن او معرفی کرده است. امیر بیان می کند که اگر خاطره و خانواده اش می فهمیدند او دو سال از خاطره کوچک تر است، با ازدواج آنها مخالفت می کردند. ناراحتی شدید خاطره از پنهان کردن سن واقعی امیر نشان می دهد گویی تنها معیار خاطره برای انتخاب همسر شرط سنی بوده است و توجهی به شرایط دیگر نداشته است.

آنا نعمتی یکی دیگر از زنان فیلم، زنی شکست خورده و قربانی است. در پایان  فیلم در حالی که تمامی طلبکاران افشار در خانه ی مرد صاحبخانه-بهرامی- دور امیر جمع شده اند، معشوقه‌ی قدیمی مرد کلاهبردار(آنا نعمتی) که زخم خورده ی اوست و به خاطر او ویلچر نشین شده است، با گفتن این جمله که افشار(امیر) پسر مرد موردنظر- محسن ابک- نیست، همه‌چیز را حل می‌کند و باعث آزادی  امیر و خاطره می شود.

در سکانس پایانی فیلم هنگامی که خاطره و امیر بعد از گذراندن یک روز پر استرس بالاخره از خانه ی اشرافی رهایی یافته اند،در حالی که هوا تاریک شده است، زیر بارش برف به سوی آینده ی خود قدم برمی دارند. مخاطب می تواند امیدوار باشد امیر و خاطره سر عقل آمده و دیگر برای خوشگذرانی های گذرا و سطحی از دروغ های رنگارنگ استفاده نکنند.

 

“متولد 65” در یک نگاه

متولد 65 روایتی از جوانانی است که آرزوهای دست نیافتنی در سر دارند. شاید بتوان گفت اختلافات طبقاتی وحشتناک در جامعه امروزی موجب شده تا قشر جوان اعم از دختر و پسر با حسرت و افسوس به طبقات بالا نگاه کنند اما نکته مهم این است که فیلمساز نسل دهه ی  60  را نسلی خیال پرداز ، علاف و خوشگذران نشان داده است که تمام فکر و ذکرش به جای تلاش و کار این است تا با سرکار گذاشتن دیگران خوش باشد.

 فیلم گرچه با نمایش زندگی اشرافی گری و شیطنت های شخصیت های اصلی اش و تکیه بر طنز کلامی و موقعیت  مخاطب را تا پایان به تماشای فیلم ترغیب نماید اما در ارائه ی تصویری درست از نسل دهه ی شصتی ناکام مانده است.

/انتهای متن/

درج نظر