داستانک/جلب توجه
تعدادی دختر دانشجو در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودند اما هر اتومبیلی که می رسید برای او بوق می زد.
ثریا منصوربیگی/
تعدادی دختر دانشجو در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودند اما هر اتومبیلی که می رسید برای او بوق می زد.
موهای بلوندش را یک طرف صورتش انداخته بود و زیر مانتوی جذب و سفیدش، ساپورت مشکی پوشیده بود. موتورسواری آمد, دختر جوان با خیال اینکه می خواهد به او شماره بدهد، اخمی کرد و سرش را برگرداند. موتور سوار در یک چشم بر هم زدن کیفش را قاپید و او را نقش بر زمین کرد.
/انتهای متن/