همای چهرزاد، ملکه ی مقتدر ایران زمین
در میا ن زنان خردمند شاهنامه یکی از چهره ها به زنی اختصاص دارد که بیش از سی سال بر ایران پادشاهی کرده است و فردوسی از او به نیکی و خردمندی بسیار یاد می کند.
فاطمه قاسم آبادی/
بیشتر زنان نقش آفرین شاهنامه را زنان محبوب، مقدس و خردمندی تشکیل می دهد که زاینده، پرورنده، آموزنده و نگاهدارنده ی شهریاران، قهرمانان و شاهزادگان اند. این زنان در راه انجام رسالت خود رنج فراوان برده، یاریگر و راهنمای همسران و یا فرزندان خود می شوند و حتّی در مواردی نسبت به آنان خردمندترند.
در این بین بعضی زنان هم هستند که علاوه بر راهنمایی خانواده ی خود قدم فراتر گذاشته به اداره و گره گشایی از مشکلات مملک در جایگاه ملکه اقدام کرده اند؛ همای چهرزاد چنین زنی بود.
همای کیست؟
همای چهرزاد (چهرآزاد) نام شهبانویی کیانی است؛ مطابق با تاریخ روایی ایران، وی همسر و جانشین بهمن، پسر اسفندیار بود. طول پادشاهی وی در بندهش (بندهشن) و منابع تاریخی (اسلامی) ۳۰ سال و در شاهنامه و بهمننامه ۳۲ سال داده شده است.
تنها یک منبع پهلوی (بندهش) حاوی گزارشی دربارهٔ همای است:
در طول پادشاهی وهومن (بهمن) «تنگسالی پدید آمده بود، ایرانیان در میان خود دچار کشمکش و نزاع شده بودند، و از دودمان شاهی کسی نمانده بود که فرمانروایی کند؛ ایشان (ایرانیان) همای، همسر وهومن را به شاهی نشاندند». او سی سال پادشاهی کرد. منابع اسلامی به طور کلی با این گزارش همداستاناند اما در برخی جزئیات تفاوتهایی دارند.
حضور سیاسی خردمندانه زنان
زنان در شاهنامه حضور سیاسی فعالی دارند. زنانی چون فرنگیس و فرانک با خردمندی و اندیشه ورزی یاریگر شهریاران آرمانی شاهنامه یعنی فریدون و کیخسرو می شوند.
حضور این دو زن، زمینه ی تغییر الگوی شهریاری از شهریاری بد به نیک را فراهم می کند و فردوسی نقش این زنان را در این زمینه به خوبی به نمایش گذاشته است. حضور سیاسی زنانی چون رودابه، سیندخت و کتایون نیز قابل ملاحظه است. حضور سیاسی زنان شاهنامه به نوعی با خویشکاری اسطوره ای آن ها پیوند دارد.
در شاهنامه قوی ترین جلوه حضور سیاسی زنان در پایان پادشاهی بهمن دیده می شود. حضور زن در این بخش مستقیم و بی واسطه است. از یک سو پادشاهی سی و دو ساله ی همای در پیش روست و از سوی دیگر برابری زن و مرد در شهریاری مطرح می شود. بهمن در وصیت خود بر برابری دختر و پسر در ولایت عهدی تکیه ی می کند:
اگر دختر آید برش گر پسر
ورا باشد این تاج و تخت پدر
راز شهبانوی ایرانی
فردوسی همای را با عنوانهای هنرمند، بادانش و نیک رایوصف میکند و درباره ی او این داستان را ارائه میدهد:
همای محبوب پدر خود بود و مطابق با سنت مقبول زرتشتی (خویدوده) بهمن با او ازدواج کرد و وی را به عنوان جانشین خود برگزید. بهمن همچنین فرزندی را که همای آبستناش بود، به عنوان جانشین مشروع سلطنت معرفی کرد. پس از درگذشت وی، همای پسری به دنیا آورد اما برای حفظ سلطنت و دور کردن فرزندش از بیم دشمنان، نوزاد را به دایهای سپرد و اعلام کرد که بچه، مرده زاده شده بود.
چون موسی بر رود نیل
همای سرانجام نوزاد هشت ماهه اش را بعد از اینکه تمام جوانبش را سنجید در جعبهای چوبی نهاد و آن را به رود فرات (به نوشتهٔ طبری و بلعمی، رود کر در فارس) افکند.
از قضا بچه و جواهرات بسیاری را که همراه کودک بود، مردی رختشوی یا آسیابان که به تازگی فرزندش را از دست داده بود نجات داد و او را «داراب» نام نهاد. داراب بزرگ شد و بعد از مدتها جست و جو و گذراندن خطر های بسیار سرانجام هویتش را فهمید و در نهایت وارث اصلی تاج و تخت دانسته شد و به تخت پادشاهی نشست.
قدرت طلب یا نگران
در تاریخ نظرات و قضاوت های زیادی در مورد همای وجود دارد. برخی به دلیل رها کردن فرزندش در آب او را زنی سنگدل و بی احساس خواندند ولی اگر این فرضیه درست باشد چرا همای تا هشت ماهگی فرزندش صبر کرد و بعد او را مرده خواند و از دربار دور کرد؟
برخی شواهد نشان می دهد که دلیل این عمل همای دور کردن فرزندش از بیم خطر درباریان بوده است. این امر که در آن دوران ایران زمین دوران بسیار حساسی را پشت سر می گذاشته و دشمنان تاج همای از هیچ آسیبی به او و فرزندش روی گردان نبودند، می تواند دلیلی بر این عمل همای باشد.
روایت بازگشت بهمن
تبارنامه ی بسیار متفاوتی برای همای، در حماسه ی داستانی بهمننامه ارائه شده است. در این داستان گفته میشود که بهمن به سبب دسیسه ی همسر نخستیناش (یک شاهدخت کشمیری) از ایران بیرون رانده شد و به طور ناشناس در مصر زندگی کرد و در آن جا به همای، دختر جنگجوی شاه مصر، برخورد. بهمن پس از چند نبرد تن به تن با او، دلباختهاش شد و با وی ازدواج کرد و با یاری همای که زنی مقتدر و با لیاقت بود، پادشاهی خود را بازیافت. سپس هنگامی که بهمن احساس کرد زمان مرگاش فرارسیده است، همای را به جانشینی خود منصوب کرد و او نیز به درستی پادشاهی کرد.البته این تنها یکی از ده ها داستانی است که پیرامون زندگی همای رواج دارد.
روایات واقعی از دوران پادشاهی همای
بسیاری از روی دادههای نسبت داده شده به دوران پادشاهی همای، نشان دهنده ی ترکیب تاریخ روایی کیانیان با تاریخ دودمان هخامنشی هستند. برای نمونه، گفته میشود که همای با یونانیان (رومیان) به نبرد پرداخت و یونانیانی را که اسیر گرفته بود، برای ساختن چندین بنای یادوارهای (مانند کاخهای هزارستون، یعنی تخت جمشید) در استخر فارس به کار گرفت.
داستانهایی نیز درباره ی داراب ها (پسر و نوهٔ همای) گفته شده که مبتنی بر آمیزهای از اسطورههای ایرانی باستان با افسانههای یونانی و یهودی هستند. یک روایت فرعی در داستان همای، برادری به نام ساسان برای وی ساخته است که در آن داستان، جانشین برحق بهمن نشان داده شده است تا ساسانیان به کیانیان پیوند داده شوند و در نتیجه، مشروعیت ساسانیان به عنوان جانشینان آن شاهان باستان، استوار و تثبیت گردد.
به هر حال آنچه مشهود است، اصل داستان است و در آن همای یا همای چهرآزاد همسر بهمن پسر اسفندیار بوده که سی سال پادشاهی ایران نموده و داراب پسر خود را ولیعهد نموده است. او را تنها به نام چهرآزاد نیز میشناختند. از بناهای او شهر چهرازادگان است که آن را معرب کردند و جرفادقان میگویند و بعضی گلپایگان میخوانند.
/انتهای متن/