عاشقانههای یک همسر شهید مدافع حرم
فاطمه دربندی همسر شهیدمحمد زهرهوند نخستین شهید مدافع حرم اراک میگوید: شب غدیر با محمد عقد کردیم و آخرین دیدارمان هم پاییز ۹۴ بود که او باهمه عشقش به دخترمان ریحانه٬ هستیاش را فدای حضرت زینب و دفاع از حریم اهل بیت (ع) کرد.
فاطمه دربندی متولد 1373 همسر شهید محمد زهرهوند است و در حال حاضر مشغول فراگیری تحصیلات حوزوی. به گفته او زمانی که محمد به شهادت رسید «ریحانه» دردانه پدر تنها یک سال و هشت ماه داشت.
بزرگ ترین تکیه گاه
او در گفتوگویی در مورد همسر شهیدش میگوید:
نزدیک به چهار سال با محمد زیر یک سقف زندگی کردم و اخلاق و رفتار حسنه او برایم بزرگترین تکیه گاه زندگی بود.
خاطرات شیرینی را درکنارش تجربه کردم و بهترین لحظهها در زندگیام با محمد و بودن در کنار او خلاصه میشود.
من در مدت چهار سال زندگی با او در سختترین شرایط زندگی روحیهاش را نمیباخت و همیشه توکل خود را بر اراده پروردگار میبست و و توکل را به معنای حقیقی در زندگی مان جاری کرده بود.
ازدواجی ساده
از نحوه ازدواجش هم می گوید:
من به واسطه یکی از دوستانی که پدرشان پاسدار بودند به محمد و خانواده او معرفی شدم که در مدت برگزاری چندین جلسه آشنایی و صحبت با او به نتیجه قطعی برای ازدواج رسیدیم.
نخستین جلسه خواستگاری در رمضان سال 90 برگزار شد و خانوادهها برای آشنایی هرچه بیشتر با هم به گفتوگو نشستند که در نتیجه شهریور همان سال به عقد او در آمدم و پس از گذراندن دوماه از عقد در 23 آبان ماه با برگزاری مراسمی ساده و همراه با مولودی خوانی راهی خانه اوشدم.
پس از ازدواج مان نیز گاهی اوقات در قالب شوخی و خنده اگر متوجه موردی در بحث حجاب میشد آن را به من یادآوری میکرد و این امربه معروف کردن اوبرایم لذت بخش بود.
پدر شدن محمد
مدت دوسال از زندگی شیرین من و عاشقانه من و محمد گذشته بود که خداوند به ما هدیه کوچکی به نام ریحانه را بخشید.
زمانی که محمد فهمید پدر شده برق خوشحالی در چشمانش موج میزد و خدارا به سبب عطا کردن فرزندی سالم شکر گذار بود که بعد از مشخص شدن جنسیت فرزندمان از خوشحالی دیگر نمیدانست چه کند و هر لحظه حمد وثنای خدا را بهخاطر ریحانه میگفت.
با همفکری هم تصمیم گرفتیم که نام نیک ریحانه از القاب حضرت زهرا (س) را بر آن بگذاریم.
تنها سفارش همسرم برای بزرگ کردن ریحانهام این بود که او را با حجاب تربیت کنم و این موضوع را بسیار به من سفارش میکرد و در وصیت نامهاش هم به این مطلب اشاره داشت.
رفتن برای دفاع از حرم زینبی
نزدیک به چندماهی بود که محمد در صحبتهایش حرف از سوریه را بیان میکرد و میگفت هرزمان که شرایط اعزام مهیا شود بیشک و بیدرنگ راهی خواهم شد.
زمانی که میخواست برود به من گفت “فاطمه! شهادت آرزوی قلبیام است اما من برای دفاع میروم”.
بالاخره آرزوی دیرینه محمد محقق شد و با اعلام خبر اعزامها در یک دوره پنج روزه به تهران اعزام و مورد آموزشهای مختلف و ویژه قرار گرفت و دوباره به اراک بازگشت.
محمد بارها میگفت که تمام دغدغه او سوریه و کودکان آنجا است و مدام بچههای سوریه را با دخترمان ریحانه مقایسه میکرد به گونه ای احساس دین بهوضوح از حرکات و رفتار او پیدا بود.
28 شهریور ماه روزی بود که محمد تمامی حرفهای خود در قالب وصیت نامه نوشت و در میان مفاتیح گذاشت و از من خواست تا زمانی که مطمئن نشدن به شهادت رسیده آن را باز نکنم.
آخرین دیدار عاشقانه
بابغض از شهادت محمد می گوید:
زمان گذشت و بالاخره آرزوهای محمد کم کم به تعبیر خود نزدیک شد و 16 مهر 94 آخرین صحنه دیدار من و محمد و طنین نجواهای عاشقانهاش در گوش تک دردانه خانهمان بود.
در آن تاریخ محمد به همراه تعدادی دیگر از همسفران خود عازم سوریه شد و برای همیشه من و ریحانه را به پروردگار و اهل بیت (ع) سپرد.
دوماه از رفتن محمد گذشته بود و بیخبری بزرگترین کابوسی بود که در این مدت من را آزار میداد چون هیچ خبری از او و حال و روزش نداشتم و همچون یعقوب به انتظار یوسف سفر کردهام بودم.
فکر شهیدشدن محمد تمام دهنم را درگیر خود کرده بود که پس از گذشت این مدت کمکم برای این خبر آماده میشدم و بالاخره وصیت نامه را با اطلاع خانواده او بازکردیم و با خواندن متن آن دریافتم مردی که تا دیروز خورشید خانهام بود امروز با نوشیدن شربت شهادت به دیدار لقاء الله شتافته و شربت شهادت را نوشیده است.
محمد تمام زندگیاش را وقف خدا کرده بود و همیشه در صحبتها و اعمال و رفتارش این دنیا را همانند مسافرخانهای میدانست که هرچه زودتر باید آنرا ترک میکرد.
محمد عاشق زندگی و دخترمان بود اما باور دارم که خداوند عشقی را نشانش داد که او راهی این راه پرزحمت و پرمشقت شد راهی که انتهای آن شهادت بود.
در مدت چهار سال زندگی با او فهمیدم که محمد با سن کمتر از 30 سالگی که داشت پیوند و ارتباطی محکم و همیشگی با پروردگار برقرار کرده و از تمام امتحانات الهی به سربلندی بیرون آمد.
/انتهای متن/