کاروان عروسی یا کاروان مرگ!؟
خبر عروسی و کاروان عروسی معمولا مایه خوشحالی است اما چه می شود که گاهی شنیدن یک خبرعروسی و کاروان آن مایه اندوه و تاسف آدم می شود؟
زهرا نجم/
خبر داده بودند که عروسی یکی از فامیل هاست در شهرستان. فامیل عروس را می شناختم. ما که خودمان نمی توانستیم در مراسم عروسی شرکت کنیم ولی از شنیدن خبرش خیلی خوشحال شدیم. اما… وقتی روز بعد از عروسی، خبررا شنیدیم، از ناراحتی و تعجب خشک مان زد.
فردای عروسی خبر رسید که بعد از تموم شدن مراسم عروسی مطابق معمول کاروان عروس در خیابان های شهر راه افتاده بود و در این کاروان یکی از ماشین ها که از نزدیکان عروس هم بوده ، یک پسر بچه به نشانه شادی و خوشحالی پشت سرهم کپسول و ترقه انفجاری به بیرون ماشین پرت می کرده و ازصدای انفجارش هم لابد کلی کیف می کرده! کلی از این مواد محترقه هم در ماشین جمع کرده بود که در تمام مسیر و مخصوصا جلوی در خانه عروس، جلوی پای عروس و داماد آنها را منفجر کند. … یک دفعه یکی از این کپسول ها به جای این که در بیرون ماشین منفجر شود، داخل ماشین منفجر می شود… و همین جا بود که فاجعه اتفاق افتاد، آن هم نه یکی و دو تا…
افتادن کپسول درون ماشین همان و آتش گرفتنش همان. سرنشینان ماشین سعی می کنند به سرعت از ماشین پیاده شوند و خودشان را نجات بدهند. اما … یکی از سرنشینان که دختربچه ای ده ساله بوده، پیش از این که بتواند از ماشینِ آتش گرفته خارج شود، کل دست و پاهایش سوخت.
سرنشین دیگر ماشین هم که خانمی بود که همه طلاها و پول های اهدایی به عروس و داماد را به امانت دست خودش نگه داشته بود، چنان با دستپاچگی از ماشین بیرون می پرد که کیف هدایا را به ارزش نزدیک 20 میلیون تومان از یاد می برد وبعد هم این کیف پیدا نمی شود. ظاهرا بعد از آتش گرفتن ماشین، یک دزد ناقلا و موقع شناس سروقت کیف رفته و آن را کش رفته بود!
قهرمان این ماجرا هم یعنی همان پسر بچه بی احتیاط اگرچه ظاهرا صدمه ای ندیده، اما از شوک عصبی و استرس اتفاقی که افتاده و او باعث و بانی آن بوده، هنوز در بیمارستان بستری ده است.
خلاصه فردای عروسی ما به جای این که خبر شاد عروسی را بشنویم، خبر مجروح شدن و بستری شدن سرنشینان این ماشین را شنیدیم و خبر گم شدن این همه پول و کادو را!
ای کاش شنیدن این خبر باعث شود که در این ایام که ایام عروسی است، مردم از انجام چنین کارهای بیخود و مسخره و خطرناکی به بهانه شاد بودن و شاد کردن بقیه در کاروان های عروسی خودداری کنند. واقعا حیف نیست که یک شب قشنگ و به یاد ماندنی برای یک زوج و فامیل ها را به یک شب وحشتناک با کلی اتفاقات بد و تلخ تبدیل کنیم؟
البته خوشگذرانی در این مواقع خوب است اما به چه قیمتی؟ به قیمت اینکه این همه ترس و وحشت و صدمه ایجاد شود و پول و طلای عروس و دامادی که روی آن حساب کرده اند، از بین برود؟ اتفاقاتی که گاهی ممکن است اصلا جبران هم نشود.
به جای کار احمقانه کردن و پشیمانی و غصه، نمی شود از اول در هر کاری، فقط یک جو عقل داشته باشیم؟ فقط یک جو و نه بیشتر!
/انتهای متن/