ماری سرتق مصاحبه می کند
بعد از ناکامی کاملا غیرمنتظره! ماری سرتق در انتخابات مجلس، حالا ماری در کافی شاد حاضر شده برای اعلام این که می خواهد مصاحبه کند در باب علت رأی نیاوردنش.
فریبا انیسی/
-تو چرا اینجایی؟
نیلا بلا پرسید از ماری سرتق که با بی حالی خودش را روی صندلی جا می داد.
- پس کجا باشم؟
- دنبال یک لقمه نون! دنبال رسوندن بچه ها به خانه، آژانس بانوان ، … اوه این همه کار، تو نشستی ور دل ما که چی بشه؟
- قرار مصاحبه دارم.
- قرار چی؟
من و نیلا بلا و الی دست طلا پرسیدیم با هم. ماری سرتق پشت چشمی نازک کرد و گفت: مصاحبه!
- با کی؟
- یه مجله زنونه. اسمش چی بود؟« سگ بشو مادر نشو» … نه! « پیشتازان کمپین ورود به ورزشگاه» نه!… «سرود بین المللی به خانه نرو تا من بیام»… « گور پدر پول»… «خرید کن تا کامروا باشی»… «یواشکی های الکی» … وای آنقدر سرم شلوغه که فراموش کردم اسمش رو..
- در باره چی می خواهی حرف بزنی؟
- چرا نماینده نشدم!
- خوب چون رأی نیاوردی.
- چرا رأی نیاوردم؟
- چون برنامه نداشتی. چون نمی شناختنت، چون تولیست نبودی، چون پدر و مادر شناخته شده نداشتی که اگر اونها را رد کردن تو جاشون رو بگیری، چون دانشجوی دکترا نبودی، چون…
- نه اینا نیست.
- پس چیه؟
من و نیلا بلا و الی دست طلا پرسیدیم باهم. سکوت بود و صدای لرزش النگوهای الی دست طلا که به مناسبت روز زن بهش اضافه شده بود.
- با من لج کردن. از من ترسیدن. جلوی برنامه هام کم آوردن. ترسیدن تعداد زن های مجلس بیشتر بشه مردها تو اقلیت بیفتن. ترسیدن من نماینده بشم و پته خیلی ها را بریزم روی آب. ترسیدن که…
- این جماعت ترسو که تو را رستم دستان دیدن کیانن؟
- رستم دستان نه، مرا مادر فرود دیدن و رودابه، مرا تهمینه دیدن و فرنگیس، مرا …
- احتمالا سودابه ندیدن و زن شغاد…؟!
- بله!
- آخه دختر هیچکی ندونه ما که می دونیم کل هزینه تبلیغات تو از هزینه عوض کردن دکوراسیون دفترکار دختر فلانی برای نمایندگی کمتر بود.
نیلا بلا گفت و الی دست طلا ادامه داد: تازه برنامه هات از روی کاغذ آنورتر نرفت.
- مگه دختر فلانی برنامه ای داشت که انتخاب شد. یا عروس بهمانی که هنوز جوهر مدرک نگرفته اش خشک نشده، تو سابقشون حتی یک روز کار اجرایی ندارن که هیچ، هنوز بلد نیستن یک نامه اداری بنویسن. میدونی من فکر می کنم…
الی دست طلا گفت: بابا بی خیال، فوقش رأی نیاوردی، تو دنیا و آخرت راحت تری!
- چی چی راحت تری؟ یادتون رفته همون هایی که یک دوره نماینده شدن بعد از نمایندگی سر از آنور آب در آوردن. مدارک بالاتر خونه و ماشین و… تازه مجردها شوهر کردن توپ… هر روز سمینار و همایش و گردهمایی و… عکساشون را روزبه روز روی جلد مجله و اینترنت پخش می کردن. اینجا بودن، چادر و مقنعه سیاه بلند، اونجا رفتن روسری را جلوی چشم دیگرون برمی داشتن و چه هورایی هم براشون می کشیدن. دیگه عقده نداشتن که هیچ، کلی معروف ومشهور شدن… از اون دنیا که خبر نداریم . این دنیاشون همچین چرب و چیلیه، شده باقلوا …
- این ها را می خواهی بگی تو مصاحبه؟
- چرا نگم یکی باید به این سیستم رأی دادن اعتراض کنه یا نه؟ من میشم پرچمدار…
- بچه هایی که سرویس شون شدی چی؟
- ساسی را فرستادم جای خودم.
- چی؟ شاید مادر بچه ها یک خانم می خواست…
- هیس چه خبرتونه ؟ در دنیای امروز زن و مرد فرقی ندارن. یادتون رفته همین پارسال بود مرد چینی یک جنین را تو شکمش پرورش داد و چه قدر هم لایک خور داشت برنامه اینترنتی اش …
- …؟
- والله…!
/انتهای متن/