بحران فرهیختگی در جامعه دانشجویی
شانزدهمین روز از آذرماه هر سال که میرسد نام دانشجو بر سر زبانها میافتد.
اما این روزها نام دانشجو چه چیزی را در ذهن انسانها و افراد جامعه تداعی میکند و دانشجویان این زمانه به چه میزانی به فرهنگ اصیل دانشجویی متعهد هستند؟
نسیم شهسواری/
شانزدهمین روز از آذرماه هر سال که میرسد، نام و عنوانی پررنگ میشود، پررنگتر و بااهمیتتر از بقیه روزهای سال؛ شاید خیلی نیاز نباشد تا تقویم را ورق بزنید، چون بسیاری از ما میدانیم که شانزدهمین روز از آذر روز دانشجو است.
نام دانشجو که به میان میآید بر حسب اینکه در کدامین دوره از زندگیمان باشیم تصاویر متفاوتی در ذهن مان تداعی میگردد اگر یک دانشآموز سالهای پایانی دبیرستان باشی و یا یک فارغالتحصیل سالهای گذشته دانشگاه، تصورت از دانشجویی زمین تا آسمان تفاوت دارد. اما آنچه اهمیت دارد تصورات شخصی یک نوجوان هفدهساله یا یک بانوی سی ساله نیست؛ بلکه آنچه اهمیت دارد تصویری است که باید با واژه دانشجو در ذهن همه انسانها تداعی شود؛ تصویری که فرهنگی را میسازد که به آن فرهنگ دانشجویی می گویند؛ فرهنگی با هزاران باید و نباید که انتظار میرود دانشجویان این روزهای سرزمین ما آنها را به عینیت برسانند.
بایدها و نبایدهای فرهنگ دانشجویی، این روزها کمرنگ و کماهمیت گردیدهاند.
خیلی نمیگذرد از روزهایی که یک دانشجو را میتوانستیم از بیانش، عملش، پوشش و رفتارش تشخیص دهیم.
روزگاری در همین سرزمین دانشجویی بهترین مرادف برای فرهیختگی بود.
روزگاری در همین سرزمین برای ورود به دانشگاه غیر از رتبه و طراز و درصد، چیزهای دیگری هم مهم بود.
روزگاری در همین سرزمین برای ورود به دانشگاه ، تفکر، تعقل و اندیشه ورزی ارزش تلقی میشد.
و اینگونه بود که دانشجویان فرهنگ فرهیخته مآبانه جامعه را میساختند.
اما این روزها اگر سری به دانشگاهها و دانشکدهها بزنیم چیزی به نام سبک زندگی دانشجویی گمشده است؛
دیگر تشخیص یک دانشجو در میان مردم جامعه کار سختی است.
این روزها دیگر دانشجویان ما نشانه ندارند و فرهنگ دانشجویی ما در نوعی بحران فرهیختگی دستوپا می زند.
و اینها همه و همه ثمره آموزش بی پرورش است؛ این بحران ثمره نظام آموزش عالی است که تنها به دنبال بالا بردن طراز کمی خود است.
این بحران ثمره نظام آموزش عالی است که تربیت و آیین دانشجویی را از میان واحدهای متعددش درسیاش حذف کرده است.
بحران این روزهای دانشگاه های ما بحرانیست که مقابله با آن مردانی درست کردار و انسانهایی والا میخواهد.
حل بحران فرهیختگی، یک انقلاب میخواهد ،یک توجه و تمرکز میخواهد ،که باید با دستان متولیان فرهنگی این جامعه ایجاد گردد.
بحران فرهیختگی درمانش مسئولانی دلسوز و فرهیخته میخواهد.
بحران فرهیختگی مرد عمل میخواهد.
باشد که همه مسئولین دست در دست دهند و فرهنگ دانشجویی بیمار ما را تیمار کنند.
/انتهای متن/