بدون وضو به بچه ها شیر نمی داد
زهرا خیلی به نماز و روزه اهمیت می داد و در جلسات قرآن شرکت پرشوری داشت، همیشه با وضو بود؛ به طوری که بدون وضو به بچه ها شیر نمی داد. نسبت به تربیت صحیح فرزندانمان سفارش اکید داشت و در جهت یادگیری قرآن به آنها بسیار جدی تلاش میکرد…
زهرا رضوانی/
خوب است هر از چندگاهی از میان روزمرگیهایمان عبور کنیم و به مطالعه داستان زندگی بانوانی که در دهه های گذشته در همین کشور زندگی می کردند، بنشینیم؛ بانوانی که در همین خاک زندگی میکردند اما زیستنی متفاوت از آنچه در بیشتر زندگی های امروز شاهد هستیم، داشتند. زنان خانه داری که با وجود مشکلات اقتصادی و سختیهای موجود، با توکل بالا و قلبی سرشار از ایمان رسالت مادر بودن را فراموش نمیکردند و زمانی که کشور به آن ها نیاز داشت در کنار تربیت فرزندان، در صحنه حاضر میشدند و سرانجام اجر صبر و ایمانشان را با توفیق شهادت کسب میکردند، اکنون شنیدن رفتار و گفتار این بزرگواران، می تواند برای زنان جامعه ما راهنمای خوبی باشد. شهیده زهرا همتیان یکی از این زنان موفق است:
او در سال 1337 در تهران به دنیا آمد و پنج ساله بود که با خانواده به شهر سمنان محله سی سر نقل مکان کردند. در سال 1354 زمانی که دوران دبیرستان را در رشته علوم طبیعی در مدرسه شریعت پناهی تمام کرد، در هفده سالگی با غلامرضا شمس الدین پیمان ازدواج بست. حدود دوسال اول زندگی را با خانواده همسرش در یک منزل سکونت داشتند تا اینکه فرزند اولشان چهارماهه شد و نقل مکان کردند به خانه ایی مستقل.
همیشه با وضو بود
همسرش زهرا را اینطور تعریف می کند: همسرم خیلی به نماز و روزه اهمیت می داد و در جلسات قرآن شرکت پرشوری داشت، همیشه با وضو بود؛ به طوری که بدون وضو به بچه ها شیر نمی داد. نسبت به تربیت صحیح فرزندانمان سفارش اکید داشت و در جهت یادگیری قرآن به آنها بسیار جدی تلاش میکرد. در زمان رژیم شاه در تظاهرات ها حضور فعال داشت و زمانی هم که مجسمه شاه خائن را در میدان امام (ره) سمنان پایین می کشیدند در آنجا حاضر بود.
نوری که خانه خدا را طواف می کند می بینی؟
آقای غلامرضا شمس الدین از سفر حج می گوید: در مرداد ماه 1366 زمانیکه به حج مشرف شده بودیم؛ حاجیه خانم از من خواست به مسجدالحرام برویم وقتی به طبقه فوقانی رفتیم و مقابل کعبه ایستادیم، دست مرا گرفت و گفت: حاج آقا! نوری که خانه خدا را طواف می کند می بینی؟ گفتم: نه، من نوری نمی بینم، شروع کرد به گریه کردن به شدت گریه می کرد و حال خاصی داشت، زمانی که آرام شد به من پیشنهاد کرد با هم قرآن بخوانیم، پذیرفتم و سوره فجر و جمعه را با هم خواندیم. فردای آن روز زمانی که به مراسم برائت از مشرکین رفته بودیم در میانه وحشی گری های آل سعود، همسرم را گم کردم و بعد از گذشت هشت روز از شهادت وی، پیکرش را پیدا کردم در حالی که سه یادگار از او داشتم؛ محمدرضای 11 ساله، سمیرای شش ساله و سیمای دو و نیم ساله، اکنون مزار همسرم در امامزاده یحیی (ع) سمنان است.
/انتهای متن/