سرویس فرهنگی به دخت/
زنه ديروقت به خونه رسيد. آهسته كليد رو انداخت و درو باز كرد و يكسره به اتاق خواب سر زد. در اتاق خواب ناگهان بجاي يك جفت پا، دو جفت پا داخل رختخواب ديد. بلافاصله رفت و چوبی برداشت و تا جايي كه مي خوردند آن دو را زد و خونين و مالين كرد. بعد با حرص بطرف آشپزخانه رفت تا آبي بخورد. اما با كمال تعجب شوهرش را ديد كه در آشپزخانه نشسته است.
– سلام عزيزم! پدر و مادرت سر شب از شهرشون به ديدن ما اومده بودند. چون خسته بودند، بهشان اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت كنند.
راستي باهاشون سلام و علیک كردي؟
/انتهای متن/