سَبُکیِ تحملناپذیر هستی
رمان “بار هستی” میلان کوندرا مشهورترین اثر این نویسنده که نام دقیقش “سَبُکیِ تحملناپذیر هستی” است، رمانی فلسفی است که درآن کوندرا مثل دیگر کتاب هایش به بیان عقاید خود زیر پرده ای از داستان پردازی ها و تصویر گری های سیاسی پرداخته است.
فاطمه قاسم آبادی/
بار هستی نام رمانی از میلان کوندراست که در سال ۱۹۸۴ نوشته شدهاست. داستان این کتاب که در سال ۱۹۶۸ در پراگ در دورهٔ زمانی موسوم به بهار پراگ میگذرد، با مفاهیم فلسفی فراوانی سر و کار دارد. ترجمه لغوی نام اصلی آن “سَبُکیِ تحملناپذیر هستی” است.
بار هستی ( یا سبکی تحمل ناپذیر هستی ) را شاید بتوان مشهورترین اثر میلان کوندرا دانست. این کتاب در ایران هفده بار به چاپ رسیده است . بار هستی تفکر و کاوش درباره زندگی انسان و فاجعه تنهایی او در جهان است.
داستان کتاب
توما جراح موفق ساکن شهر پراگ است که بتازگی با دختری به نام ترزا آشنا شده است . وی احساس دلبستگی به ترزا می کند . شکست در زندگی مشترک اولیه او را فردی حساس کرده به طوری که از ازدواج مجدد هراس دارد، از این علاقه به ازدواج مجدد هراس دارد و در نهایت این علاقه به ازدواج با ترزا می انجامد.
توما معتقد است که او (ترزا)هم کودکی است که در درون سبدی نهاده و در رودخانه رهایش ساخته اند و او آن را از آب گرفته است.
ترزا دختری ظاهرا آرام است که از محیط نا آرام خانه به توما پناه آورده است. توما با کمک دوستش سابینا برای ترزا کار تازه ای در پراگ پیدا می کند .
در همین زمان کشور چک مورد حمله شوروی قرار می گیرد و دچار نابسامانی می شود به همین دلیل توما تصمیم به مهاجرت می گیرد و به همراه ترزا به زوریخ می رود اما روح نا آرام و آشفته ی ترزا تحمل این سفر را ندارد و خیلی زود به پراگ باز می گردد .
به ناچار توما به دنبال وی به شهر باز می گردد . در همین احوال سابینا نیز که برای برگزاری نمایشگاه نقاشی سفر کرده با فرانز – استاد دانشگاه آشنا می شود. وی انسانی وفادار و متعهد است .این دو هیچ نقطه مشترکی با هم ندارند و خیلی زود از هم جدا می شوند.
بعد از بازگشت به پراگ توما به خاطر نوشتن مقاله ای بر علیه کمونیسم توبیخ و از بیمارستان اخراج می شود . چک در این زمان اوضاعی نا بسامان دارد . توما برای گذران زندگی به کارگری و پاک کردن شیشه ها می پردازد و ترزا در یک رستوران به کار مشغول می شود .
خستگی ناشی از فشارهای بعد از جنگ باعث ضعف بنیه مردم گشته است، ترزا و توما نیز از این امر مستثنی نیستند. به همین دلیل به روستا می روند تا به دور از همهمه و هیاهو زندگی کنند . پسر توما که اکنون دانشجوست به خاطر عقاید ضد دولتی از دانشگاه اخراج می گردد . او نیز به همراه همسرش به روستا پناه می آورد و بعد از جستجو برای یافتن پدر برایش گاه گاهی نامه می نویسد .
در نهایت از بهترین جراح پراگ چیزی باقی نمی ماند، او راننده کامیون شده و ترزا مسئول به چرا بردن گاو های روستا گردیده است.
فرانز در بازگشت از راهپیمایی که برای کمک به مردم صورت گرفته کشته می شود . سابینا طی نامه ای از سیمون پسر توما مطلع می گردد که توما و ترزا در جاده در حالی که توما راننده کامیون بوده کشته شده اند و در می یابد که به یقین آن ها خوشبخت بوده اند.
کوندرا مفاهیم فلسفی را در قالب رمان به نحوی مطرح می کند که خواننده کمتر متوجه این قضیه می شود. آثار او از آن دست آثاریست که به واقع هیچ قسمت از کتاب را نمی توان حذف کرد . نویسنده داستان را به شکل غیر خطی روایت می کند و در بسیاری از مواقع مستقیما وارد داستان شده و با خواننده رو در رو صحبت می کند و تمام اینها به هیچ وجه آزار دهنده نیست . این کتاب را می توان بارها و بارها خواند و هر بار مطالبی جدید را کشف کرد.
چگونه بار هستی را به دوش می کشیم؟ آیا «سنگینی» بار هول انگیز و «سبکی» آن دلپذیر است؟
برداشت فلسفی و زبان نافذ کتاب، از همان آغاز خواننده را با مسائل بنیادی هستی بشر روبرو می کند و به تفکر وا می دارد…
اگرچه شخصیت های کتاب واقعی نیستند، از انسان های واقعی، بهتر درک و احساس می شوند. کوندرا در توصیف قهرمانان خود می نویسد:
“شخصیت های رمانی که نوشته ام، امکانات خود من هستند که تحقق نیافته اند. بدین سبب تمام آنان را هم دوست دارم و هم هراسانم می کنند؛ آنان هر کدام از مرزی گذر کرده اند که من فقط آن را دور زده ام. آن چه مرا مجذوب می کند، مرزی است که از آن گذشته ام- مرزی که فراسوی آن خویشتن من وجود ندارد.”
این کتاب به قدری شاخص بود که در سال ۱۹۸۸ فیلمی انگلیسی از روی این کتاب ساخته شد. دانیل دی لوئیس در نقش توماس، ژولیت بینوش در نقش ترزا و لنا الین در نقش سابینا در این فیلم بازی کردند.
کارگردان این فیلم فیلیپ کوفمان است. این فیلم به شدت مورد انتقاد نویسنده واقع شد طوری که کوندرا اعلام کرد که دیگر اجازه نخواهد داد کسی از روی کتاب هایش فیلمی بسازد.
شخصیت پردازی ها
کوندرا در این رمان به چهار شخصیت و بیان ویژگی ها، طرز تفکر و زندگی آن ها می پردازد . توما شخصیت جالب و مهم داستان ، ترزا عشق و حسادت ، سابینا روحیه خیانت و فرانز وفاداری را نشان می دهند.
در این داستان اشاره به جنگ ناخواسته و ظلم و جوری که بر مردم چکسلواکی رفته رمان را جذاب تر نموده است.
شخصیت اول داستان توما است که یک سلسله اتفاقات شش گانه موجب آشنایی او و ترزا گردیده است . وی به خاطر عشق به ترزا حرفه و زندگی راحت خویش را فدا می کند .
توما نمونه شخصیتی پویاست .ترزا نمونه ی زنی ساده، بی آلایش و آرمان خواه است؛ زنی که در عشق حسود و از نظر روحی و جسمی حساس و ضعیف است. همین ضعف وی باعث می گردد که نتواند با واقعیت ها کنار بیاید و مدام دچار رویا می گردد . رویاهای او بازتاب غم و اندوه وی است. اگر چه او توما را دارد اما در عین حال احساس تنهایی و گاه بیگانگی دارد . در عین حال علاقه وی به همسرش چنان در وی ریشه دوانده که گاه باعث آزار او را فراهم می آورد . این ظن و گمان تا انتهای داستان با وی همراه است تا در نهایت این شک به اطمینان و اعتماد تبدیل می شود و این امر زمانی اتفاق می افتد که ترزا موهای سپید توما را مشاهده می کند.
سابینا هنرمند و نقاش و دوست توماست . زنی که از هر چه رنگ تعلق دارد گریزان است . شخصیت وی در طول داستان تغییر چندانی ندارد و می توان گفت شخصیتی ایستاست . او مدام در فکر خیانت است . فرانز دوست وی عقایدی متفاوت با او دارد و شیفته ی وفاداری است . تضادهای اخلاقی این دو باعث قطع ارتباط آن ها می گردد.
به اعتقاد کوندرا فرانز و سیمون قهرمانان رویایی رمان به شمار می روند.
در مجموع رمان بار هستی رمانی فلسفی است . کوندرا معتقد است اگر خواننده فقط یک سطر از رمانش را نخوانده بگذارد هیچ از آن نخواهد فهمید . این نشان دهنده ی آن است که رمان بار هستی یا بهتر بگوییم سبکی تحمل ناپذیر را باید به دقت و به آرامی مطالعه نمود.
کوندرا در این کتاب هم مثل دیگر کتاب هایش به بیان عقاید خود زیر پرده ای از داستان پردازی ها و تصویر گری های سیاسی پرداخته است.
/انتهای متن/