مشاوره مجانی!
این بار در مکافی شاد حرف طلاق میشا شلوغ است و مشاوره مجانی که میز همسایه با دست و دلبازی به او می دهد برای دوره سوگواری طلاق!
فریبا انیسی/
میشا شلوغ با پا صندلی را کشید بیرون و گفت: من یک چهارمی شدم.
با این حرف خودش را ول داد روی صندلی، صندلی با صدای وحشتناکی ثابت شد و نگاه ها را به سوی ما کشاند.
- شش تایی شنیده بودیم، یک چهارمی چه صیغه ایه؟
- صیغه نیست عقده!… منظورم جزیی از یک چهارمه!
ماری سرتق گفت: مشکل دو تا شد؟ چه جزئیه که یک چهارم داره و تو از اون یک چهارمه شدی؟
میشا شلوغ سرش را به چپ و راست گرداند و صدای ترق و توروق قولنج گردنش ، گردن کافه چی را سوی ما چرخوند.
- یک چهارم ازدواج ها به طلاق منتهی می شوند. من طلاق گرفتم.
صدای میشا شلوغ انعکاس بدی داشت. سرها که همه برگشت سمت ما هیچی، از دو سه جا هم صدای سرفه بلند شد که یعنی تو گلوشون چیزی پریده یا لقمه گیر کرده.
بالاخره زن طلاق گرفته و هزار اما و اگر تو ذهن شون ایجاد شده بود. نه اینکه چرا طلاق گرفته که این سؤال قدیمی و دمده شده و دم دست ترین جوابش هم عدم تفاهمه.
حتی این سؤال که بچه دارید یا نه هم دیگر پرسیده نمیشه. الان تو ذهن همه آنهایی که صدای میشا را می شنیدند این سؤال مطرح شده که مهریه ات چه قدر بوده و او چه قدر پرداخت کرده؟
اما نیلا بلا بی توجه به سؤال ذهنی ما پرسید: حالا می خوای چه کار کنی؟
میشا بلافاصله بی هیچ مکثی گفت: ازدواج!
معلوم بود که کلی در این مورد فکر کرده.
- بیکاری !؟
دختری گفت که در میز کناری نشسته بود. میشا شلوغ محکم گفت: نه حسابدار ارشدم. کارم درسته.
دختر خندید و ادامه داد: منظورم اینه که بیکاری ازدواج کنی؟ تازه آزاد شدی، کار هم که داری. خوش باش و زندگی کن… به ریش اونی که بهت خیانت کرده بخند.
- به من خیانت نکرد.
- شاید معتاد بود و شیشه ای؟
- نه معتاد هم نبود!
- حالا بی خیال، راحت باش نه گیر داداش و بابا را داری و نه مارپل بازی مامان را، آقا بالاسری شوهر رو هم که پر دادی رفت. خوش باش با دوستانت، اما زیاد دور و بر فامیل نرو که گپ و گفتش زیاده، دنبال ولخرجی و خرید زیاد هم نباش که عادت میشه و کلی خطر داره… فقط خوش بگذران و…
من و نیلا بلا و ماری سرتق بیشتر از میشا شلوغ محو توصیه های فلسفی میز همسایه شده بودیم که میشا با ناباوری پرسید: به من گفتهاند بازسازی عاطفی بعد از طلاق مهمه!
- بازسازی عاطفی برای مرد طلاق گرفته است که بلد نیست غذا بپزه و خونه را تمیز کنه، نه تو که کارت درسته، بعد از سه ماه و ده روزت بگرد دنبال دوست جدید. گرفتی که چی گفتم؟
وچشمکی زد به میشا.
میشا آروم گفت: دوره سوگواری چی میشه؟
چشمان ما سه تا گرد شد که: مگه طرف مرده؟
دختر میز کناری گفت: یعنی همون دوره ای رو که فرد از شکست در ازدواج ناراحته که نباید در آن دوره ازدواج کنی. چون به دنبال جبران تمام کمبودها و ناکامیهای رابطه قبلی هستی و ممکنه بدون دلیل و استفاده از عقل و منطق دچار هیجان زدگی و ذوق زدگی بشی و وقتی که به خواستههای خود نرسیدی، میفهمی که همه زنها و یا همه مردان مثل هم هستند.
- تازه گفتن که برای آشنایی با فرد دیگه هم اقدام نکن.
- چون آشنایی و دوستی کوتاه مدت عمیق نیست و ممکنه بعد از ازدواج شکست بخوره.
- خب خوب نیست دیگه!
- بی خیال دوباره طلاق می گیری !
میشا شلوغ با آرامشی که از او بعید بود گفت: بچه چی؟
دختره پشت چشمی نازک کرد و گفت: امیدوارم بچه را به گردن نگرفته باشی که پابند بدیه! اما در هر حال بچه زیر پنج سال خاطره محکمی از والد خود نداره و زود عادت می کنه. تا دوازده سالم می تونی با حرف رامش کنی. مشکل بچه نوجوانه که سخت کنار میاد، تازه اگر پسر باشن که مقاومت بیشتری می کنن.
- تو که بچه نداری؟
ماری گفت رو به صورت رنگ پریده میشا شلوغ.
- نه!!
دختره با صدای بلند گفت: پس دیگه دردت چیه؟
میشا گفت: می خواهم رجوع کنم.
دختره با صدای جیغ بلند گفت: دیوونه! کم داری ها. منو بگو که کلی اطلاعات طبقه بندی شده بهت دادم که با هر کدومش می تونستی یک سریال بسازی.
بلند شد و با پایش محکم صندلی را زد عقب.
ماری سرتق گفت: مرض داشتی طلاق بگیری که دوباره عروسی کنی؟ چه فایده ای داشت برات ؟
میشا شلوغ در حالی که دست به صورتش می کشید گفت: مشاوره مجانی!
/انتهای متن/