غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
در سوگ امام کاظم(ع) در غم خانه شعر علیاکبر لطیفیان، سر به دیوار نهادهایم و برای غربت بیپایانش مویه اشک میریزیم.
این روزها
بغضها، ابر شدهاند و ابرها باران.
کوچهها دلتنگ، کوچهها تاریک، آینهها غرق در غبار؛ انگار این روزهای پس از تو، سرنوشت تمام پیشانیها را سیاه نوشتهاند.
زخم نبودنت را سر بر کدام دیوار باید گریه کرد؟ تمام پیرهنها بوی غربت گرفتهاند.
این روزها آشنایی غریب، فرزند مهربانی غریب و پدر آشنایی غریبتر، با خاک وداع میکند.
پرندهها، نام تو را غریبانه دهان به دهان میخوانند تا دورترین شاخههایی که به آسمان میرسند. و شاعرهای غزل و قطعهقطعه و واژه شعر را برای تو سیاه میکنید
روز رفتن تو روز کوچ شادمانیها از ماهی است که ماه رحمت و برکت
بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است
زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست
این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست
اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست
علی اکبر لطیفیان
/انتهای متن/