وقتی عشق و معصومیت مرزها را میشکند
«چند متر مکعب عشق» فیلم جشنواده فجر سال گذشته یود که نظرات مختلفی را از سوی منتقدان به دنبال داشت و امسال در ایام جشنواره فجر شاهد اکران عمومی اش بودیم.
محمد قمی/
«چند متر مکعب عشق» روایتی گرم و گیرا و در عین حال دردناک، از یک عشق بیفرجام که در امتزاج با غربت مهاجرت و فقر و تنگدستی، به یکی از درامهای منحصربفرد سینمای سالهای اخیر ایران تبدیل میشود.
فیلم چند متر مکعب عشق تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا اثری خالص و ناب را چه در تصویرگری سینماییاش و چه در قصهگویی و حتی در روایتگری نجیب و صادقانهای از حقیقت درد مهاجرت و غربت اتباع بیگانه در سرزمینی دیگر به منصه ظهور رساند.
موسیقی مایههای عشق در دستگاه مهاجرت
فیلم با بنمایه عشق و بستر مهاجرت به یک روایت گرم و انسانی از رابطهای زمینی میرسد که نمادهایی عزیز و لطیف و عظیم از حقیقت ماورایی انسان را به نمایش میگذارد؛ از ایثار و رهایی تا آزادگی و قطع تعلق از همه چیز برای عشقی پاک و معصومانه.
در حقیقت در این فیلم ما با چندین موقعیت سرشاز از غنای مضمونی و وجوه دراماتیک روبروییم؛ عشق پاکی که میان دو معصومیت جوانانه برقرار میشود و تلاش و تکاپوی بیدریغی که در راه رسیدن به این موهبت الهی و وصال زیبا طی میگردد و در همین طیشدن، مسیر سخت و صعب است که شخصیت دو قهرمان اصلی داستان فیلم هم برای ما به تصویر کشیده میشود.
معصومیت به دست آمده و وصال از دسترفته
عشق پاکی که از جمله نشانههایش، مسئولیتپذیری و قرار گرفتن در مسیر ارزش های ایمانی و سنت های دینی، یعنی ازدواج است در این فیلم بستری میشود برای رشد روحی و تحملپذیری آدمی.
عاشق دلپاک و جانسوخته فیلم حاضر میشود برای رسیدن به وصال محبوب هر رنجی را متحمل شود و هر خطری را به جان بخرد و مرد و مردانه به میدان بیاید و از ابتدا هم در اندیشه و با قصد ازدواج وارد عرصه شده است و این خود گویای تفاوت ماهوی و شکلی این موقعیت، با همه آن چیزهایی است که در این زمانه متأسفانه در برخی از محیطهای سرزمینمان میبینیم؛ هوس آلودگیهایی که به دروغ، نام عشق به خود گرفتهاند و چیزی جز قلقلک پستترین غرایز حیوانی نیستند و هیچ رنگی از اصالت و انسانیت و پاکی و معصومیت ندارند.
رنج مهاجرت، بستری برای روایت مستندی داستانی
از سوی دیگر موضوع رنجهای مهاجرت است که در این فیلم به عنوان نمونه درباره اتباع افغان ساکن در ایران مورد توجه فیلمساز قرار میگیرد.
بستر قرارگرفتن مهاجرت، در تصویرگری یک مقوله انسانی و نزدیکشدن به عواطف آدمهای این داستان، در عین مرارتهایی که در زندگی واقعی اینگونه شخصیت ها با آن روبروییم، مجموعا باعث میشود که مخاطب حظ مضاعفی از یک موقعیت داستانی- مستندگونه ببرد و تخیل و قصه در تلاقی با واقعیت و عینیت فردی و اجتماعی، فضایی با قابلیتهای مختلف برای درامپردازی و سینماگری به وجود آورد.
حکایت از این قرار است که عبدالسلام که یک مهاجر افغان است، به همراه دخترش مرونا در یک کارگاه مشغول کار و زندگی است. عشقی در راه است عشق صابر -کارگر ایرانی- به مرونا، عشقی که فرجامش را هیچ کس نمیداند، نه صابر، نه مرونا و نه حتی عبدالسلام…
و این بستر روایی چقدر با قوت و قدرت به تصویرگری عشق و هجران میپردازد به نحوی که همه چیز روایت و داستان زیر آفتاب این مهر بیدریغ ذوب میشود و رنگ ابدیت مییابد.
فیلمنامه محکم، لوکیشن متناسب، بازیهای درخشان
فیلم با فیلمنامه محکم و منطبق بر تحقیقات میدانیاش توانسته فضایی بکر و در عین حال مبتنی بر واقعیتهای مضمونی و موضوعیاش و با کاراکترهایی واقعی پدید آورد و در ادامه هم، ریتم خوب، بازیهای فوقالعاده و البته کارگردانی حسابشده و باطمأنینه جمشیدی کارگردان خوشقریحه و بااستعدادش، دست به دست هم داده و فیلم چند متر مکعب عشق را تبدیل به یکی از پدیدههای دلپذیر و قابل دفاع سینمای ایران در طول سالهای اخیر کرده است.
در واقع ارزش و اهمیت این فیلم در نوع نگاه معصومانه و انسانی است که به مقوله عشق دارد و حتی در تلخی و تاریکی هجر فقر هم از آن وجه استعلایی و افق عارفانهاش دور نمیشود برنمیگردد.
پسر جوان کارگر ایرانی در عشق دختر افغان مهاجری میسوزد و در این میانه دلخوش به قرارهای مخفیانهای است که در چند متر مکعب از کانتینری فلزی، به دیدار محبوب میانجامد.
و این موقعیت فضایی میشود برای خلق روایتی از درد تلخ و سیاه مهاجرت و در عین حال تلنگری به روزنههای نحیف اما مبارک و زیبا و شیرین دلبستن و معصومیت.
نه سیاهنمایی و نه روشنفکربازی؛ نه شعار و…
فیلم نه سیاهنماست و نه اهل ادا و اطوار روشنفکرانه؛ نه سفارشی است و نه شعاری و این همان چیزی است که بر ارزش و عظمت چند متر مکعب عشق میافزاید.
حدیث پرغصهای که قصهای شیرین را در دل خود جای میدهد و روایت تلخی که شیرینی یک بارقه عاشقانه را تداعی میکند.
فیلم البته که روایتگر رنج و مصایب مهاجران افغان به ایران هم هست و سعی میکند تصویری واقعی و شبهمستند از این مردمان محروم و بیخانمان نشان دهد و اتفاقا همین وجه مستند که در انتخاب خوب و بجای لوکیشن فیلم هم قابل ردیابی است، فیلم را دارای قابلیتهایی حتی فراتر از سینمای داستانی صرف مینماید و نوعی از مستندگونگی منسجم و اثرگذار را در آن باعث میشود.
لوکشین فیلم به دقت و درستی انتخاب شده و بسیار طبیعی و اثرگذار است. بازیها عموما خوب و باورمند و در شخصیتپردازی کاراکترها موثر است. به خصوص بازی ساعد باقری که بیتردید بهترین بازی کارنامه این جوان برومند و خوشاستعداد سینمای ایران است و البته بازی نقش دختر افغان که بسیار قابل قبول از کار درآمده است.
فیلم هم فضای خوبی میسازد و هم مضمون انسانی و قابل احترامی دارد؛ از معایب و پتانسیلهای منفی چنین آثاری هم در امان مانده است؛ یعنی نه مخاطبش را افسرده و در افسون پوچی رها و سرگردان میسازد و نه مانیفستهای شبه روشنفکرانه صادر میکند در حالی که استعدادش را داشت به این ورطه فروبغلتد.
مدل خوب سینمای داستان گوی کلاسیک با نشانههای روشنی از فرهنگ
کارگردانی هم حساب شده و میزانسنها درست است؛ ریتم نمیافتد و یک مدل خوب سینمای داستان گوی کلاسیک با نشانههای روشنی از فرهنگ بومی ملی دو ملت ایران و افغانستان در جای جای فیلم به تصویر کشیده میشود.
فیلم چند سکانس بسیار زیبا و اثرگذار هم دارد؛ یکی سکانس جشن افغانها که با نگاههای معنادار و بسیار زیبا و باورمند و به اندازه بازیگران اصلی، تبدیل به یکی از زیباترین لحظات سینمای ایران میشود و نیز سکانس گریز و مخفی شدن کارگردان مهاجر در آب انبار آن منطقه کارگری و مسکونی مهیب و عجیب.
موسیقی زیبا و درخور، طراحی صحنه و لباس درست و چهرهپردازیهای به اندازه و مناسب، مجموعا فضایی را فراهم آورده است که عناصر سینمایی در خدمت آن روایت مضمونی قرار میگیرد و چند متر مکعب عشق را تبدیل به یکی از فیلمهای نجیب، معصومانه و قابل احترام سینمای ایران میسازد.
/انتهای متن/