سیب ها روی خاک غلطیدند
میم مثل مادر و غین مثل غربت، کاف مثل کوچه و چ مثل چادر؛ این روزها واژگان دفتر شعر شاعران معنای دیگری دارد و قافیه تمامی غزلها غم است.
هر کسی در هر گوشه ای برای خودش نوایی دارد و غم خانه ای مهیا کرده است ، یکی می خواند ، یکی اشک می ریزد و دیگری می نویسد
و این شاعر، سید حمید رضا برقعی است که این بار نیز با ندای شبانه قلمش شور گرفته است و دفتر شعرش را ماتمکده برترین و والاترین مادر هستی ساخته است .
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را…نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم…
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است
مربع
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است…
/انتهای متن/