جایزه جشنواره ونیز, فیلم «قصهها» و مابقی ماجرا
فیلم «قصهها» در واقع 7 فیلم کوتاه است که بنی اعتماد در آن، به سراغ آدمها و شخصیتهای فیلمهای گذشته خود رفته است و سرنوشت شخصیتها و آدمهای «روسری آبی»، «زیر پوست شهر»، «گیلانه»، «خارج از محدوده» و … را نمایش میدهد.
محمد آرمان
فیلم «قصهها» در واقع 7 فیلم کوتاه است که بنی اعتماد در آن، به سراغ آدمها و شخصیتهای فیلمهای گذشته خود رفته است و سرنوشت شخصیتها و آدمهای «روسری آبی»، «زیر پوست شهر»، «گیلانه»، «خارج از محدوده» و … را نمایش میدهد.
فیلمی که فارغ از ویژگیهای ساختاری و محتواییاش، یک ایراد و یا شاید هم به اعتقاد سازندهاش، حسن و بلکه دهنکجی و افتخار اپوزیسیوننما هم داشت: فیلمی که بدون مجوز ساخته شده بود!
آیا قصهها یک فیلم اجتماعی است؟ آیا یک فیلم سیاهنماست؟ حد و مرز بین اجتماعیبودن و سیاهنماگشتن چیست؟ چگونه میتوان نیتخوانی کرد و یک اثر ناب اجتماعی مصلحانه را از یک فیلم سیاه ناجوانمردانه تشخیص داد؟ آیا جشنوارههای خارجی، سیاسیکارند؟ آیا هر فیلمی که مورد پسند آنها قرار میگیرد، نشانهای از سیاسیبودن رویکرد و جلوههای آن فیلم و جایزهای که میگیرد است؟
مرز این مفاهیم و راه تشیص آنها چیست و کجا؟ آیا اساسا پاسخی برای این سوالها هست؟ این یک طرف قضیه؛ یک طرف دیگر قضیه هم اینکه به نظر میرسد قضیه به این سادگیها هم که ما سادهدلان گمان میکنیم نیست؛ صریحتر بگویم؛ این جماعت به اصطلاح روشنفکر پشت این ژستهای مظلومنما و تاریخ پر از مظلومیت و محبوبیت توأمانشان، دقیقا چهره مخوفی را پنهان کردهاند که گاه دم خروسش از ورای عصبیت و حواسپرتیشان بیرون میزند! به این جملات دقت کنید:
« من نمیخواستم برای ساخت یک فیلم سینمایی وارد پروسه دریافت پروانه ساخت شوم و طی نامهای که به وزارت ارشاد هم نوشتم این مساله را مطرح کردم. باید بگویم از مادر زاییده نشده کسی که نگذارد من فیلم بسازم.»!
حالا فکر می کنید این حرفها مال کیست؟ مسعود دهنمکی به قول خودشان چماقدار یا حاتمیکیای مزور؟! این جمله مال فیلمسازان به قول آنها نفتی و فیلمسفارشیساز است؟ نه؛ این بیانات گهربار و مشعشع که همزمان، بوی آنارشیسم و فاشیم از سر و روی مبارکشان میبارد مال خانم رخشان بنیاعتماد؛ کارگردان فیلم مظلوم و زجرکشیده «قصه ها» است!
اما یک سوی دیگر ماجرا؛ اگر قدری دقت کنیم، این موج رسانهای جهانی برای تبلیغ فیلم بی مجوز «قصهها» که حالا در یک جشنواره درجه A جایزه بهترین فیلم را در حوزه فیلمنامه گرفته و از رخشان بنیاعتماد تقدیر کرده کاملا قابل درک است. فیلمی که به جهت سینمایی، مملو از حفرهها و نقصانها و معایب ریز و درشت سینمایی است.
در این فیلم، ایران، به عنوان جامعهای که در فساد و سیاهی و تباهی و فلاکت دست و پا میزند معرفی میشود که هیچ راه چارهای هم برای رهایی از این سیاهچالی که لابد نظام اسلامی برایش تدارک دیده و به بارآورده، ندارد!
داستان ادعایی خانم کارگردان این است که فیلم قصهها گذر به هفت موقعیت از زندگی آدمهایی است که در شرایطی شبیه به بسیاری از ما و آدمهای دیگر جامعه، روزگار میگذرانند…
اما این آدمها اگر هم مشابههایی در جامعه ایران امروز- مثل هر جامعه دیگری از ترکیه گرفته تا همین آمریکا که قبله آمال جماعت شبه روشنفکر ماست- داشته باشند، لابد «بخشی» از جامعهاند و نه تمام آن؛ و این همان چیزی است که تصویر «قصهها» در جهت القای آن است. اینکه جامعه ایران امروز، سراسر نکبت و سیاهی و تیرگی است و مردمانش جز فلاکت، روزی دیگری ندارند!
رخشان بنیاعتماد که کارنامه قابل توجهی هم در فیلمهای سیاهنما، فمینیستی، شبه روشنفکری و البته برخی آثار قابل تأمل و تحمل در سینمای ایران دارد و گروهی او را مهمترین و بلکه بزرگترین کارگردان زن سینمای ایران میدانند، پس از 7 سال دوری از سینما با فیلم «قصهها» در سینمای امروز ایران حضور دارد.
فیلمی که فارغ از ویژگیهای ساختاری و محتواییاش، یک ایراد و یا شاید هم به اعتقاد سازندهاش، حسن و بلکه دهنکجی و افتخار اپوزیسیوننما هم داشت: فیلمی که بدون مجوز ساخته شده بود!
فیلم «قصهها» در واقع 7 فیلم کوتاه است که بنی اعتماد در آن، به سراغ آدمها و شخصیتهای فیلمهای گذشته خود رفته است و سرنوشت شخصیتها و آدمهای «روسری آبی»، «زیر پوست شهر»، «گیلانه»، «خارج از محدوده» و … را نمایش میدهد.
جالب آنکه علی جنتی؛ وزیر ارشاد چندی پیش در اقدامی قابل تأمل، با شفافیت در این رابطه اظهارنظر کرده و نسبت به صدور مجوز برای راهیابی این فیلم به جشنوارههای خارجی موضعگیری کرده است ولی در اظهارنظرهای حجتالله ایوبی؛ رئیس سازمان سینمایی، این موضوع- موضعگیری وزیر ارشاد- به نحوی مبهم و غبارآلود مورد انکار و تردید قرار میگیرد و زیر سوال هم میرود!
معلوم نیست قصد مدیران سینمایی از این بازی موش و گربه چیست و بنا دارد با چنین تدبیر نیمبند و شترسواری دولا دولا و یک بام و دو هوایشان به کدام امیدآفرینی نایل آیند و برای کجا و چه کسی؟
اپوزیسیون خارج نشین و ایادی داخلیشان یا جشنوارههای سیاسی کار آن سوی آب؟
تصویری که قصهها از ایران اسلامی به نمایش میگذارد براستی زننده و چندشآور و البته دروغین و ناجوانمردانه است.
تصویری که در آن هیچ نشانی از روشنی و نشانهای از درستی و زیبایی نیست؛ تصویری مملو از تاریکی و نکبت و فلاکت که مردمانی رنجور و بی کس و درمانده را در بر گرفته است!
و حالا خوب میشود فهمید که چرا خبر این موفقیت فیلم رخشان بنیاعتماد، تبدیل به تیتر یک رسانههای ضدانقلابی از بی بی سی فارسی گرفته تا دیگران میشود.
اینکه چرا تصویرش، به عکس یک رسانههای شبه روشنفکری داخلی مبدل میشود و چرا موج رسانهای جهانی برای تبلیغ فیلم بی مجوز «قصهها» که حالا در یک جشنواره درجه A جایزه بهترین فیلم را در حوزه فیلمنامه گرفته و از رخشان بنی اعتماد تقدیر کرده، به راه میافتد.
حالا بیایید آن سوالات مهم ولی رها و بی پاسخ اول این نوشتار را دوباره با هم مرور کنیم؛ آیا قصه ها یک فیلم اجتماعی است؟ آیا یک فیلم سیاهنماست؟ حد و مرز بین اجتماعیبودن و سیاهنما گشتن چیست؟ چگونه میتوان نیتخوانی کرد و یک اثر ناب اجتماعی مصلحانه را از یک فیلم سیاه ناجوانمردانه تشخیص داد؟ آیا جشنواره های خارجی، سیاسی کارند؟ آیا هر فیلمی که مورد پسند آنها قرار میگیرد، نشانهای از سیاسیبودن رویکرد و جلوههای آن فیلم، و جایزهای که میگیرد است؟ مرز این مفاهیم و راه تشیص آنها چیست و کجا؟ آیا اساسا پاسخی برای این سوالها هست؟ بله هست ولی متأسفانه هنوز از مادر زاییده نشده!