از آتلیه تا آن طرف تاریخ
فکر که چموش باشد از دیدن عکس های عروسی دوستی در آتلیه و … پر می کشد به آلبوم های خانوادگی قدیم و … به آن بانویی که لباس عروسی اش را بخشید و یک دفعه می ایستد چند لحظه فقط می ایستد: تامل !
سرویس اجتماعی به دخت؛نرگس حیدری/
در جمع دوستان نشسته بودیم، دوست تازه ازدواجکردهمون عکسهای عروسیش رو برای ما آورده بود، همه نشسته بودند و مشغول تماشا، عکسها یکسری در فضای آتلیه گرفته شده بود، یک سری هم در فضای سبز. همهی عکسها قشنگ بودند، من اما در فکر بودم، حسابکتاب میکردم، هر عکس و در هر فضا با قیمت گزاف و تعداد بالای عکسها. از نتیجهی حسابکتابم سرم سوت کشید و ترجیح دادم به عکسها نگاه کنم و لذت ببرم. خیلی از عکسها با ژستهای معمول و دوستانه گرفته شده بود، خیلیهاشون هم نه، بعضی مدلها من رو یاد فیلمهای هندی و بعضا هالیوودی میانداخت و فکر چموش من باز به سراغ عکسهای سادهی قدیمی میرفت که هرچند سال یکبار شاید یکبار یک خانواده عکسی میانداخت و چقدر صحنهها، چهرهها، لباسها، فضا و همه چیز طبیعی و دلنشین بود.
ذایقهها چقدر تغییر کردند، همونقدر که ساندویچ و پیتزا خودشون رو کنار کوفته و قیمه و قورمهسبزی جا دادند، سلیقههای ما هم تغییر کردند، چهرههای خودمون رو، فضای صمیمی و بیپیرایهی خونهمون رو، ژستهای ساده و دوستانهمون رو دیگه قبول نداریم، چهرهی عروسها خیلیوقتها دیگه چهرهی خودشون نیست، مدلهای عکسها گاهی شورتر از فیلمهای آنور آبی هستند و ما هیچ حیایی در نشوندادن خودمون در اون حالت به دوست و آشنا نداریم.
در همین فکرها دوستم گفت که قراره برای سالگرد ازدواجشون دوباره به آتلیه برن و عکسهای اسپرت! بگیرند. میگم خوب! عکس اسپرت کی به مخارج آقای داماد بندهی خدا اضافه شد ما نفهمیدیم؟ دوستم از عکسهای اسپرت دوستانش تعریف کرد و تعریف کرد، از کلی لباس و کلاهگیس که مدل به مدل میشود با آنها عکس گرفت، از فضای ساحل و کافه و …. که میشود انتخاب کرد. میگویم خبر نداری که اول راه است. این چاهیست که تازه دهان باز کرده، عکسهای دوران بارداری، بعد عکس از دوران نوزادی، بعد عکسهای ماهیانه، عکسهای تولد سالیانه و …
و دیگر ادامه نمیدهم که هیچ فکر کردهای که با چند عکس هم میتوان یادگاری از روزهای خوب ساخت؟ میشود بار سنگین روی دوش همسر را کاست، بیعکس لب ساحل و با کلاهگیسی که ما را به غیر ما تبدیل میکند هم میشود خاطره ساخت از روزهای باهمبودن، که نیاز نیست عکسهایت را به نمایش بگذاری و یک احساس نیاز کاذب بدهی به این دوستهای ازدواجنکرده که حالا بدون این بند و بساطها نمیشود ازدواج خوب و موفقی داشت. که معلوم نیست چه کسی این غذاها را سر سفرهی ما میگذارد؟ هزینههایی که میتواند بخشی از مخارج یک ازدواج دیگر باشد؟
*
مدتهاست به همین موضوع ساده فکر میکنم، به اینکه چطور میشود دوربین نگاهمان به زندگی را گاهی زوماوت کنیم، بیاییم بالا و بعد نگاه کنیم، وقتی که آبراههای اینطرف و آنطرفمان ما را ناخودآگاه به جایی به نام دریای خوشبختی میکشاند و ما بی آنکه به راهمان فکر کرده باشیم یا حتی آن دریای خوشبختی را که گاهی یک چاله آب ساده بیش نیست, انتخاب کرده باشیم همسویش میشویم، کاش بیاییم بالاتر و بهتر ببینیم.
ما دخترها به اینجور چیزها اهمیت میدهیم، معلوم است که بهترینها را برای بهترین روزهای زندگیمان میخواهیم اما یک وقتها به گمانم ترازوی شناخت بهترینهاینمان با فضاهای دور و برمان کج و معوج میشود. یک وقت محک محبتهایمان میشود خرجی که برایمان میشود بیآنکه اصلا حواسمان باشد. یک وقتها محک خوبی و زیبایی میشود حرف دیگران.و ای کاش که رفیق راهمان بداند که توی جامعه گاه که ازین بارها از روی دوشش برمیداریم، گاه که به حرف دل و عقلمان عمل میکنیم و انتخابمان خارج از عرف میشود، سادهلوح انگاشته میشویم، تهدید میشویم به پشیمانی روزی که او قدرمان را نداند و ما بمانیم و یک کوه گذشت بیجواب، باید حواسش به ما باشد و تنهایمان نگذارد اگر خواستیم راه را همانطور که فکر کردهایم درست است برویم.
زندگی در این دوره زمانه کارسادهای نیست با کلی پدیدهی تازه و میل به تجربهکردنشان که به ما هجوم میآورند و چقدر زرنگ است کسی که گم نشود، نه اینکه امتحان نکند، تازهها را نخواهد نه! که به انتخابهایش فکر کند، به این که چه میکند و هدفش چیست، که تعریف زیبایی در مرامش چیست؟ که حواسش به کارهایی که میتواند الگوی یک جوان دیگر بشود باشد، که گاهی بزرگترین جهاد همین ایستادن و اندکی فکر کردن است.
به یاد بانویی که لباس عروسی اش را بخشید!
/انتهای متن/