برنامهریزی مُحَرَّمانه
هر کس برای محرم یک برنامه ای دارد برای خودش. اینها برنامه های چند نفر برای محرم امسال بود. شما چه برنامه ای داشتید؟
سرویس فرهنگی به دخت؛اکرم ادیبی/
اولی
تا نصف شب دست ما خانمها بند بود. بیرقها را شستیم تا فردا آقایان نصب کنند. پارسال باران آمده بود، کثیف شده بودند. امسال هم من چایی میریزم. اصلا تو چرا نمیآیی هیأت ما؟ مداح هیأت ما آنقدر پرشور میخواند که نگو. همه گریه میکنند. سنگین میخواند. یک مداح دیگر هم داریم آهنگین میخواند. سخنران پارسال؟ نمیدانم. فقط میدانم سخنران مطرح کشوری است.
دومی
ببین دخترم! این چوب شکل هلال است. وقتی شاخه درخت تر است؛ باید سر و تهاش رابا طناب بهم ببندی تا هلالی شود. چوب هلالی را بر سر یک چوب صاف بدون گره میبندی. بعد دور تا دور پارچههای سبز و سیاه میپوشانی. قبلاً عَلم را روی دوش دنبال دسته میبردند. حالا به تیربرق وصل میکنند. ها بارکالله آن پارچه سبز را بده بابا! اگر میخواهی بروی کمک مادرجان برنجهای شلهزرد را پاک کنی، برو!
سومی
A: هستی؟ چرا چراغت خاموشه؟ برای محرم چه برنامهای داری؟ سایت خوب سراغ داری؟
B: چند سال پیش بیشتر از الانم توی سایتهایی که رنگ و بوی مذهبی داشتند میگشتم. اما حالا/
راستی تو چی؟
A: با کلید واژه محرم و عاشورا و قیام امام حسین مقاله سرچ میکنم و میخونم. اگرم به اسم کتاب خوبی برخوردم میرم کتابخونه. گفتی حالا چی؟
B: حالا دیگه بیشتر توی شبکههای اجتماعی هستم. هرچی بخوای هست. تگ و انجمن و… تا حالا رفتی؟
A: نه! وقت ندارم.
B: پس آدرس یک سایت را برات ایمیل میکنم.
چهارمی
چروک است؟ آخر امروز صبح هولهولکی مقنعه مشکیام را از جالباسی درآوردم. مانتو شلوار کرمیرنگم را که اکثر مواقع میپوشم؛ ته کمد آویزان کردم. میبینی که کرمپودر کمتر استفاده کردم، رژگونه نزدم و به یک خط چشم مشکی اکتفا کردم. راستی زیادی ضخیم شده؟ شبها که مراسم عزاداری میروم, چادر ملی میپوشم. اینهایی که مراعات نمیکنند را بد نمیدانمها اما خب… من هم عقاید مخصوص خودم را دارم. با ظاهر اینجوری حداقل توی دهه اول احساس بهتری دارم.
/انتهای متن/