غروب غربت
در رثای مردترین مرد تاریخ هر دل بنوعی مویه می کند و هر کس به یک گونه سوگوار است . و این هم سوگواره ای برای علی (ع) در این روزها و شب های قدر.
سرویس فرهنگی یه دخت؛شکوفه گودرزی/
سیاهی تا گلوی شهر بالا آمده است
چشمها عزادار نور، به چاه چشم خانه ها خزیده اند
خانهها در تعفن طاعون جهل، میسوزند
تاریکی روی شانههای شهر سنگینی میکند
آفتاب اگر بالا بیاید، تنها نفس زنان تن میکشد تا سوز جگر سوز اذانی آسمانی را بشنود و بر سر شهر آتش ببارد
قهر غربت اشکهای غریب کوفه، تمام آبها را خشکانده
و نخلهای تشنه، دل به هق هق شبانه سجده هایی بسته اند مگر، تن مردهی شهر جانی دوباره بگیرد
خرابهها از دستهای خالی و سفرههای فراموششده لبریز است
و پای برهنهی یتیمان را، مرحمی و درمانی نیست
یک ” مرد” و این همه مصیبت؟
یک ” روح تنها ” و یک دنیا غم غربت؟
” الهی و ربی، من لی غیرک”
……………………………………
کعبه، در محاصرهی دیو سیرتان، مدینه تبدار فقدان “نبی”، و کوفه، پناهگاه خفاشان
تنها یک دل بیدار و چشمهای همیشه گریان
و دستهایی که به حرمت وحدت امت پیامبر، سالهاست به طناب جهل مردمان بسته مانده
و شمشیری که یک روز نوید نصرت امت بود، حالا در غلاف خدعه جامانده….
تاریک است و تاریکی، دل و جان شهر و مردمان شهر و یک تاریخ مردگان متحرک را به خود پیچیده
وعلاج این همه تاریکی، نه دریا دریا زلال اشکهای “علی” ست، و نه برق شمشیر” ذوالفقار”
نه خطبههای مسیحایی، این تن مرده را جان میبخشد،
و نه کیسههای نان و کاسههای شیر، این زخم چرکین را دوا میکند
انگار مسجد کوفه هم دیگر تحمل اینهمه مظلومیت را ندارد
این همه درد، این همه جهل، این همه سکوت، و مرگ….
و حالا، خون. و تنها انگار، این زخم کهنه “خون” می خواهد
خونی پاک و مطهر، تا رگهای فرتوت این شهر مرده شاید به سرخی خون، رنگ بیداری بگیرد
” به خدای کعبه قسم، رستگار شدم”
و تاریخی که عدالت علی را تاب نیاورده و دین را معاویه پسند، می خواهد
حالا در مقابل فرقی در محراب شکفته و سجده ای خونین به زانو درآمده است
حالا، کوفه مانده است و قبر غریب کوفه که به بدرقه ی چشمان کور مردمان همچنان غریب می ماند
شاید کسانی از شرق یا غرب اشراق، روزی به علم غیرت
پیام این غربت ابدی را به سراسر عالم برسانند
” یا بقیه الله، اجرک الله”
/انتهای متن/