آیا زنان باید دور قدرت را خط بکشند ؟
زنان چه جایگاهی در قدرت دارند و با چه ابزاری می توانند به آن دست یابند؟ آیا مردان حاضرند قدرت را به دیگری، مخصوصا اگراین “دیگری” زنان باشند، واگذار کنند؟ آیا زنان باید دور قدرت را خط بکشند و آن را یکسره به مردان واگذار کنند؟
سرویس اجتماعی به دخت ؛سردبیر/
واقعیت این است که اگر زنان بخواهند قدرت را همان گونه تعریف کنند که مردان تعریف می کنند و برای رسیدن به آن در همه تاریخ همواره با یکدیگر مسابقه و دعوا و جنگ و … داشته اند، سهم قدرت زنان چندان قابل توجه نخواهد بود. چون قدرت از این دیدگاه، غلبا مورد تقاضا و طلب مردان است و کمتر حاضرند به دیگری واگذارش کنند، مخصوصا اگر این “دیگری” زنان باشند. در این صورت این سوال پیش می آید که:
پس زنان باید دور قدرت را خط بکشند و آن را یکسره به مردان واگذار کنند؟
یک جواب برای این سوال می تواند این باشد که:
اگر قدرت اصالتا و ذاتا مورد نظر زنان باشد، همان گونه که مورد نظر غالب مردان است، جنگیدن بر سر آن برای زنان و مردان به شیوه ای یکسان ممکن نیست. مردان به دنبال ثروت و حکومت اند برای دست یابی به به قدرت. زور، سیاست، تزویر، قتل ، غارت و … ابزارهای معمول مردان است برای نیل به این قدرت. آیا زنان هم می توانند با همین ابزارها به میدان رقابت یا جدال با مردان وارد شوند و قدرت را به دست آورند؟
واقعیت های تاریخی نشان می دهد که نوعا زنان که طالب قدرت بوده اند، که شمارشان هم کم نبوده، برای نیل به آن ابزاری متفاوت از مردان را برگزیده اند. زنان غالبا از ابزاری که بهتر و بیشتر در اختیار دارند، یعنی زنانگی و جاذبه های جنسی در مسیر کسب قدر ت بهره می گیرند؛ ابزاری که مردان را با هر میزان و درجه ای از قدرت به زانو درمی آورد. این است که در بسیاری موارد شاهدیم که قدرت زنان در حکومت هایی که ظاهرا توسط مردان اداره می شده، کمتر از مردان نبوده و چه بسا بیشتر و بالاتر از مردان بوده است. همین تاریخ معاصر ایران گواه این حرف است. بالاترین ضربه ها به استقلال و پیشرفت ایران در عصر ناصرالدین شاه قاجار از سوی زنان درباری وارد شد که بر شاه نفوذی بیش از صدراعظم لایق و کاردان قاجار یعنی امیرکبیر داشتند. مسیر اصلاح وپیشرفت ایران را زنان ذی نفوذ دربار قاجار بیش از مردان شان سد کردند.چه بسا اگر همسر امیرکبیر و خواهر شاه نفوذی همسان مادرش بر دربار و مقدرات کشور داشت، کشور به مسیر دیگری می رفت.
در دربار پهلوی هم اگر چه پهلوی دوم، محمدرضا ، شاه محسوب می شد، اما همه می دانستند که عملا نفوذ و قدرت خواهر دوقلوی او اشرف بیش از او بود و همین زن بود که سرنخ بسیاری از سیاست های حوزه روابط خارجی، اقتصاد، فرهنگ و … را تعیین می کرد. محمدرضا خود بر این امر واقف بود و می دانست که در برهه های حساسی چون مرداد سال 1332 این اشرف است که عوامل بیگانه را به مدد می گیرد تا تاج و تخت او را نجات دهد.
پس اگر قدرت صرفا ابزای در خدمت دست یابی به حداکثر تمایلات و تمتعات آدمی باشد، که حد و اندازه هم ندارد، طبیعتا نوع مشارکت زنان و ابزار آنان برای قدرت طلبی از این جنس خواهد بود .
اما اگر قدرت درخدمت صلاح آدمها و اصلاح جامعه ها باشد، رفتار مردان و هم زنان به گونه ای دیگر خوذاهد بود.
در عرصه تاریخ بوده اند زنانی که با همین نگاه وارد عرصه سیاست و حکومت شده اند و در عمل هم نشان داده اند که بیشتر از اینکه قدرت را برای قدرت و تامین منافع و امیال خویش بخواهند، برای اصلاح امور جامعه و مردم خواسته اند. بلقیس ملکه سبا که در قرآن به عنوان رئیس حکومتی بزرگ از او یاد شده، از شمار همین زنان بوده است که در مواجهه با دعوت سلیمان پیامبر به مسیر حق و هدایت، راه رشد و صلاح را برای خود و مردمش برگزید و قدرت طلبی و ریاست خواهی، او را به جدال و گردنکشی وادار نکرد.
اما با این گونه نگاه به قدرت باید دید جایگاه زنان در قدرت چگونه است و با چه ابزاری در پی دستیابی بدان هستند.
ادامه دارد…
/انتهای متن/