تغييربايد از قلب صورت بگيرد

بحث در مورد نژاد سفيد و رنگين پوستها با جول و باني و جني ادامه داشت. جول كه يك سياه پوست است مواردي را بيان كرد كه براي من و دوستان جالب بود.

3

سرویس فرهنگی به دخت/

گفتم:”ولي من هنوز نمي فهمم ؛ فكر نمي كني ، بيشتر بچه ها تو مدرسه مشكلي با مسائل نژادي ندارن؟فكر نمي كني ما همه يه جورايي بي اهميت به رنگ پوستيم؟”

جول خنديد و گفت :”بهتره با دقت به دور و برت نگاه كني.”

– منظورت چيه؟

– تا حالا متوجه نشدي كه گروه بندي هايىِ بين بچه ها چه قاعده هايي داره؟ اكثر بچه ها بر اساس رنگ پوست يا وضعيت اقتصادي يا هر چيز ديگه اي كه هست گروه بندي مي شن. در بيشتر مواقع هيچ قاطي بودني وجود نداره.

سعي كردم براي يه لحظه نهار خوري مدرسه را تصور كنم.

-آره، فكر كنم راست مي گي. تا حالا اين طور بهش نگاه نكرده بودم.خوب راجع به بعضي دور هم جمع شدن ها چي فكر ميكني؟

جول لبخندي زد و گفت:”آره ، وقتي بدون تعصب و بي اهميت رنگ پوست باشه خوبه.”دوباره خنديد و گفت:” اگر همچين چيزي وجود داشته باشه!”

جني گفت:”خيلي بده اين طوري كه تو مي گي.”

باني نگذاشت حرف جني تمام بشه، گفت:”من نمي دونستم .بايد سعي كنيم ،از اين به بعد بيشتر دور هم جمع شويم.”

بهش نگاه كردم چون خيلي مطمئن نبودم كه راحت بتونيم دور هم جمع بشيم.به خودم گفتم،نبايد زود قضاوت كنم.

پيشنهاد دادم :”شايد، بهتره تو مدرسه بيشتر مراقب رفتارمان با رنگين پوست ها باشيم تا قضاوت بدي نسبت به ما پيدا نشه.” در واقع سعي مي كردم نگراني ام را در مورد اين جور ارتباط ها كمتر كنم.

جول گفت:” به نظرم خوبه. اما من نمي تونم از طرف بقيه دوستام قول بدم كه اونا بايد چه نوع رفتاري داشته باشن.”

اضافه كردم :”خُب، فكر كنم اين طور به نظر مي رسه كه مسيح(ع) چنين انتظاري از ما داره.”اميد وار بودم، دوستام فكر نكنن كه دوباره مي خوام يه سخنراني مذهبي ديگه راه بندازم.

جول ادامه داد :”شايد من يك مذهبي خيلي معتقدي نباشم؛ ولي به هر حال فكر مي كنم، خدا براي يه دليل هوشمندانه ما رو متفاوت خالق كرده. بيشتر فكر مي كنم كه از ما مي خواد تا ياد بگيريم كه آدم ها رو به خاطر كسي كه هستنن بپذيريم و اونا رو دوست داشته باشيم.”

باني با يه حالتي گفت:” اميد وارم خدا دعاي ما را بپذيره”

منم گفتم:” آمين” وبعد همه خنديديم.

وقتي از هم ديگه جدا شديم به اين فكرمي كردم كه نتيجه اين حرف ها فردا چه طور عملي مي شه؟ بايد قضيه جالب باشه!.

واقعا فكر مي كنم اين كاري بود كه خدا راضي است تا انجامش بدهيم.ما تو مدرسه خيلي راجع به اين مسائل درس مي خونيم و ياد مي گيريم؛ حتي براي رفع تبعيض نژادي، واحد عمومي كلاس هاي علوم اجتماعي را هم گذرونديم. ولي اصلا به نظر نمياد اين آموزش ها تو راهرو يا زمين بازي مدرسه نمود داشته باشه.

حرف جول خيلي قابل تأمله كه گفت:”تا آدم ها تغيير شون از قلبشون صورت نگيره، هيچ چيزي براي يه هدف بهتر تغيير نمي كنه.”

   

خداي عزيز، كمكم كن تا از قلبم تغيير كنم. فكر نمي كنم آدمي باشم كه به خاطر تفاوت نژادي يا هر چيز ديگه مردم رو به چشم تحقير ببينم؛ فقط شايد ، احتياج دارم كه بيشتر با ديگران باشم. كمكم كن تا مردم را همون طور ببينم كه تو مي بيني؛ كمكم كن تا مردم رو همون طور دوست داشته  باشم كه تو دوست داري؛بي اعتنا به هر تفاوتي!

                                                                                                       

  آمین

ادامه دارد…

برگرفته از رمان who I am نوشته:M elody Cartson

ترجمه: ریحانه بی آزاران/ انتهای متن/

نمایش نظرات (3)