من کیستم؟
کیتلین همراه بانی و جونز شبی را در خانه مادر بزرگ سر می کنند که راهی سفر شده، شبی که خاطرات گذشته را برای هر سه زنده می کند.
سرویس فرهنگی به دخت/
اون شب بعد از دیدن فیلم مادر بزرگ ،تصمیم گرفتیم سر وقت بیدار بشویم. بعد طبق برنامه از قبل رفتیم پیش گروه قایقرانی، بعد هم کلیسا. بعد از آن با “آندریا لومارش” andrea lemarsh را دعوت کردیم تا با ما بیاد خرید.
یه ناهاری خوردیم و رفتیم خرید. خیلی عالی بود. چون دقیقا زمانی بود که تخفیف های بعد کریسمس شروع شده بود. “بانی” تصمیم گرفت یه کاپشن بخره . همه مون موافق بودیم که خیلی بهش میاد. با این که مغازه ی دست دوم فروشی نبود،ولی خیلی ارزون خریدیم. “جنی” هم یک جفت چکمه پیدا کرد که زیر قیمت بود. خلاصه اون دوتا از خوشحالی دیوانه شده بودن. من و “آندریا” خیلی خوش شانس نبودیم. به هر حال، ما کلی کلاه های خنده دار و کیف های زشت را امتحان کردیم. با بچه ها جلف بازی در آوردیم و خندیدیم. باید بگم واقعا خوش گذشت.
الان دارم فکر می کنم که همه ی اون نگرانی های من در مورد “جنی” و “بانی” و این که اونا دارن از خدا جدا می شن ، فقط فکر های احمقانه و نگرانی های عصبی بوده. مخصوصا بعد از این که شنیدم هر دوشون روزشون را برای قایقرانی با هم تقسیم کردند. مطمئن شدم که دارن خوب کاری انجام میدن و خوب پیش میرن .
دوباره رفتم سراغ درس های “کیتلن اوکانر” Caitlin Oconner در مورد قضاوت راجع به بقیه و این که چرا این کار چندان هوشمندانه ای نیست.
برگرفته از رمان who I am نوشته:M elody Cartson.
ترجمه : ریحانه بی آزاران/ انتهای متن/