فيلم نامه زندگي خرافي
ببين دخترم … تو دو بخته اي، متاركه كردي. شوگون نداره وقتي عقد رو مي خونن اينجا باشي… به خاطر برادرت مي گم چون…
سرویس فرهنگی به دخت/
پلان اول
صحنه: تالار عروسي، اتاق عقد. مهمانها با شادي و شعف دور عروس و داماد را گرفته اند. عاقد با لحن مخصوص خودش دارد صيغه را جاري مي كند. همه اقوام نزديك در داخل اتاق عقد جمع شدهاند تا شاهد اين لحظه سرنوشت ساز براي اين زوج جوان باشند. اتاق اما از شلوغي جا ندارد. مادر عروس بيرون از اتاق ايستاده و با چهره اي حزن انگيز به دخترش كه در لباس عروسي كنار داماد نشسته نگاه مي كند. مردي بي توجه به موقعيت او را صدا مي زند.
ـ مادر عروس … مادر عروس … پس كجايي شما؟ بيا داخل اتاق عقد ديگه؟
ـ ممنون. از همين جا مي بينم .
ـ چرا از بيرونِ اتاق ببيني ؟ ناسلامتي شما مادر عروسي … بيا كنار دخترت ديگه…
ـ چشم.
زنها در داخل اتاق عقد با اشاره چشم و ابرو و گزيدن لب و دهان به مردي كه مادر عروس را دعوت به ورود مي كند
مي فهمانند كه بايد سكوت كند.
مادر اما هنوز سر جايش ايستاده. به پسرش اشاره مي كند تا در اتاق عقد را بيشتر باز كند. مي خواهد بهتر بتواند از ميان انبوه جمعيت دخترش را ببيند. دختري كه با رنج و زحمت بزرگش كرد. مادر ديدن چنين شبي را بارها و بارها از خدا طلب مي نمود. پس از مرگ پدر، مادر براي بچه ها هم پدري كرد و هم مادري. با خون دل خوردن آنها را بزرگ كرد تا در شادترين لحظه زندگي حتي نتواند در كنارشان بايستاد به جرم اين كه زني بود بيوه و دو بخته.
پلان دوم
صحنه : تالار عروسي، اتاق عقد
عروس و داماد نشسته اند تا عاقد بيايد و صيغه را جاري كند. اتاق مملو از جمعيتي است كه با شادي براي تبريك گفتن از هم سبقت مي گيرند. دختري كه خواهر داماد است با خوشحالي سعي دارد مجلس را گرم كند. دست مي زند و با صداي بلند شعر و آواز مي خواند. جمعيت با خوشحالي جوابش را مي دهند. دختر از شادي در پوست خود نمي گنجد. روي برادرش را مي بوسد و برايش مي رقصد.
كم كم عاقد مي آيد و روي صندلي مي نشيند. مردها، زنها را دعوت به سكوت مي كنند. همه آماده مي شوند تا عاقد صيغه محرميت را جاري كند. قبل از آن زني جا افتاده خودش را به خواهر داماد نزديك مي كند و در گوشش چيزي مي گويد:
ـ عزيزم مياي بيرون يه لحظه كارت دارم؟
ـ الان؟!!! باشه واسه بعد حاج خانوم. مي خوام عقد رو مي خونن منم باشم.
ـ حالا بيا… دير نمي شه…
ـ چي دير نميشه؟مي خوان بخونن ديگه…
ـ ببين دخترم … تو دو بخته اي، متاركه كردي. شوگون نداره وقتي عقد رو مي خونن اينجا باشي… به خاطر برادرت مي گم چون
مي دونم خيلي دوستش داري…
يك دفعه دنيا تيره و تار مي شود. در نظر دختر، عروسي عزا ميشود. دختر با ناباوري به اطرافيان نگاه مي كند.انگار منتظر است
تا كسي او را نجات دهد اما همه با نگاه هايشان به او مي گويند كه وقت را تلف نكندو بيرون برود.فاصله كوتاه اتاق را دختر با سنگيني طي مي كند انگار سالها طول كشيد تا از آنجا خارج شود.
پلان سوم
صحنه : تالار عروسي، اتاق عقد
عاقد دارد عقد دايم عروس و داماد را مي خواند. داخل اتاق شور و حالي است اما بيرونش روبروي در اتاق، دو زن ايستاده اند از دو نسل. هر دو با تمام اشتياق از بيرون داخل را نگاه مي كنند و آرام آرام اشك مي ريزند.
آنها به جرم دو بخته بودن حق حضور بر سر هيچ عقدي را ندارند.
يادداشت كارگردان :اين سه پلان تا پايان فيلم زندگي خرافي تكرار مي شود.
محمد تقی اشرفی/ انتهای متن/