بهانه ای برای با هم بودن
این بار خواستم تا به یاد گذشته و دیدن یک تئاتر و برای این که با دخترانم باشم، جزو تماشا چیان اندک تئاتر قرار بگیرم . اما راستش دیدن تئاتر بهانه بود برای با هم بودن .
سرویس فرهنگی به دخت/
به پیشنهاد دخترم چند روز پیش رفتیم تئاتر. اکثر و یا شاید همه تماشاچیان، جوانانی بودند که دو نفره و یا گروهی با هم به دیدن نمایش آمده بودند. وقتی وارد شدم، اول نگاه من دنبال مادرانی بود که نبودند و از خودم می پرسیدم: چرا؟ راستش خیلی سال بود تئاتر نرفته بودم؛ اگر چه تئاتر را به خاطر زنده بودن و ارتباط نزدیکش با بیننده بیشتر از سینما دوست دارم . اما هر وقت پیشنهادی برای رفتن به تئاتر می شد، به خاطر نبود انگیزه، نرفتن بر رفتن چیره می شد . اما این بار خواستم تا به یاد گذشته و دیدن یک تئاتر یعنی صحنه ای از زندگی و برای این که با دخترانم باشم، جزو تماشا چیان اندک تئاتر قرار بگیرم . اما راستش دیدن تئاتر بهانه بود برای با هم بودن. در تئاتری خیلی جمع و جور با صندلی هایی که در کافی شاپ سالن چهار سو تئاتر شهر تعبیه کرده بودند، “کانگورو” به نمایش در آمد. از محتوای ساده نمایش حرفی نمی زنم.
وقتی از سالن خارج می شدیم، با خودم فکر می کردم چرا در اینجا هیچ مادری دختر یا پسرش را همراهی نمی کرد؟ در همان چند قدم تا به مترو برسیم، به این نتیجه رسیدم که من مادر باید بدانم جوانم تئاتر می خواهد ،سینما می خواهد ، کوه می خواهد، رستوران و حتی کافی شاپ می خواهد، در یک کلام تفریح سالم می خواهد، اگر من توانستم در اختیارش بگذارم چه بهتر، اما وقتی با او همراه نشدم ، باید عواقبش را هم به گردن بگیرم. نا گفته نماند او با دوستانش می رود که شماتت نشنود، او همراه با کسانی می شود که تاییدش کنند . او تفریح می خواهد که اوقات فراغتش پر شود. اگر خواستیم با جوان مان همراه شویم یادمان باشد مثل دوست با او باشیم تا او احساس رضایت کند.
م. کاظم زاده/انتهای متن/