صیاد دل ها
رابطه صمیمی پدر و فرزندی موضوع مهمی است که در هر جامعه ای مطرح است و چقدر زیباست وقتی رابطه پدر و فرزندی را در زندگی شهید شیرازی مرور می کنیم با تمام وجود زیبایی و اصول این رابطه را درک می کنیم . زمانی که زندگی این شهید والامقام را از زبان فرزندانش می شنویم با تمام وجود به رابطه زیبای پدر و فرزندی پی می بریم و چه سعادتی است پدری چون صیاد داشتن.
اصالت شهید صیاد شیرازی:
اصالت شهید صیاد شیرازی به عشایر غیور خطه ی فارس بازمی گردد، پدر ایشان سالها پیش از تولد ایشان به خراسان کوچ کردند و ساکن درگز شدند و صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ متولد شد.
ازدواج:
شهید صیاد شیرازی در سن ۲۵ سالکی زمانیکه افسرجوانی بودند به خواستگاری دخترعمو خویش رفتند.
و از ایشان دو فرزند دختر و دو فرزند پسر به یادگار مانده است.
فرزندان ایشان از روابط خانوادگی گرم وتوجه پدر به امر تحصیل فرزندان در دوران جنگ، بعد از جنگ خاطرات زیادی دارند.
پدر با وجود خستگی روزانه، شبها به امورات فرزندان رسیدگی میکردند
مریم شیرازی در خصوص رسیدگی شهید صیاد شیرازی به امورات فرزندان، اظهار داشت: با وجود خستگی روزانه، چیزی که برای پدر مهم بود، این بود که به امورات فرزندان رسیدگی میکردند؛ ایشان بعد از جنگ بیشتر در کنار ما بودند و میتوانستند به امور ما رسیدگی کنند.
فرزند شهید صیاد ادامه داد: در درسهای ریاضی، فیزیک و زبان مسئله و مشکل داشتیم، مسئلهها را یادداشت میکردیم و منتظر بودیم تا پدر به منزل آیند و مشکل را حل کنند. پدر معمولا ساعت 9:30 تا 10 شب به منزل میآمدند و در حین یاد دادن درس، خوابشان میبرد و همزمان که حرف میزدند میخوابیدند، گاهی اتفاق میافتاد که حدود 10 دقیقه با ایشان کاری نداشتم و میگذاشتم تا بخوابند و بعد از چند لحظه خوابیدن یک دفعه از خواب بیدار میشدند و میگفتند : چرا مرا بیدار نکردید. زمانی که پدر خیلی خسته بودند، میگفتند بعد از نماز صبح با هم دروس را تمرین میکنیم.
پدر با کمک کردن در امور خانه به ما درس نظم و حوصله می دادند
خاطرهای از مهدی شیرازی فرزند شهید صیاد شیرازی : پدرم با شستن آشپزخانه یا حوض حیاط به ما یاد می داد که باید در خانه کار کرد و یا چگونه حوض را شست.حیاط منزلمان را به قدری پاکیزه می شست که ما از این همه حوصله و دقت او شگفت زده می شدیم.
ادامه اين خاطره كوتاه به شرح زير است: می گفت کار نباید با بی حوصلگی انجام گیرد. کوچکترین مسائل خانواده را جدی می گرفت و به امور خانه بی نهایت توجه داشت.حتی در خانه جلساتی می گذاشت که محتوای آن جلسات شامل کلیه مباحث خانوادگی و مذهبی بود. ایشان عاشق جلسه بودند و شیفته مشورت و نظر خواهی، اهل تنوع و مزاح و به موقع هم بسیار جدی بود. جلسات خانوادگی ما اغلب با نماز و گاهی با دعا شروع می شد ما در همین جا به امامت خود ایشان نماز جماعت خانوادگی را اقامه می کردیم و سپس جلسات را آغاز می نمودند.
شوخ طبعی و مزاح ایشان همیشه به موقع بود
راجع به مزاح و شوخی هایش یک بار ایشان به عیادت یکی از بیماران در حال مرگ می رود اکثر کسانی که آنجا بودند یا غصه می خوردند یا روحیه او را خراب می کردند، پدرم بر خلاف بقیه هر چه جوک و لطیفه داشت برای آن بیمار تعریف نمود به حدی که خود بیمار می گفت یکی از روزهای خوب زندگی من همان روز بود. آخرین خاطره ای که از ایشان دارم مربوط می شود به شب شهادتش آن شب حال عجیبی داشت چون از مسافرت آمده بود.
خستگی و مجروحیت هیچ وقت لبخند را از پدر نگرفت
مریم صیاد شیرازی در ابتدا از ابراز علاقه پدر به فرزندان مطالبی را عنوان کرد و اظهار داشت: از آنجا که پدر یک فرد نظامی بودند، سبک ایشان در ابراز علاقه متفاوت بود و بیشتر علاقهشان را به صورت عملی نشان میدادند. ایشان توجه زیادی به امور ما داشتند.
وی با بیان اینکه شهید صیاد پیش از انقلاب خیلی کنار ما حضور نداشتند و خاطرات خاصی از آن دوران نداریم، ادامه داد: ایشان در سالهای 57 ـ 1356 به خاطر فعالیتهای سیاسی، خانواده را به مشهد پیش اقوام بردند تا خانواده غیبت ایشان را کمتر احساس کند و ایشان نیز راحتتر بتوانند به فعالیتهایشان ادامه دهند.
دختر شهید صیاد شیرازی افزود: در دوران دبستان و راهنمایی که مصادف شده بود با زمان جنگ تحمیلی، ما در جماران ساکن بودیم، حتی به تعداد انگشتان دست، با پدر سر سفره غذا نخوردیم و تنها چیزی که از آن دوران در خاطرم است این بود که پدر با وجود خستگی همیشه خندان بودند؛ زمانی که از جبهه به منزل میآمدند، فوراً لباسها و پوتینهای خاکی را عوض میکردند تا دیداری با امام خمینی (ره) داشته باشند.
مریم صیاد شیرازی افزود: من کلاس دوم دبستان بودم و پدر دوباره در مرحلهای از اعزام به جبهه تیر خورده بودند که 2 نفر از دوستان از ناحیه زیر بغل وی را بلند کرده بودند و به منزل آوردند؛ پدر با آن حالی که داشت، باز هم با چهره خندان، محکم و مقام به منزل آمد؛ اتاق را خالی کردند؛ ظاهراً تیرها را در جبهه طی عمل سرپایی از پایشان در آورده بودند ولی زخم را به خوبی پانسمان نکرده بودند که با همان وضعیت ایشان به خانه آمده بود و حتی راضی نشده بود که به بیمارستان برود.
فرزند شهید صیاد شیرازی گفت: پس از لحظاتی همه از اتاق بیرون رفتند و من در اتاق ماندم و گوشهای نشسته بودم که ببینم چه خبر است زیرا اصلاً در چهره پدر حالتی از بیماری دیده نمیشد. پدر از بس درد کشیده بودند رنگ چهرهشان سفید شده بود و با این حال هیچ وقت نمیخواستند ما زجر کشیدن را در چهره ایشان ببینیم.
وی ادامه داد: در سال تحصیلی سوم راهنمایی بودم که پدر از بیمارستان تماس گرفتند و گفتند «در بیمارستان بستری هستم» به سختی نگران بودم که اکنون پدر را با چه چهرهای ملاقات خواهم کرد. بابا همیشه به ما توصیه میکرد گریه کردن نشانه ضعف است و هیچ وقت جرأت نمیکردم در مقابل پدر گریه کنم؛ وقتی به بیمارستان رفتیم، دیدم دست ایشان را بسته بودند؛ یک طرف صورتشان ترکش خورده بود و ورم کرده بود. پدر هر چقدر با من صحبت میکرد و احوالم را میپرسید، آن قدر بغض در گلویم بود که نمیتوانستم حرف بزنم و میترسیدم بغضم بترکد و قراری که با پدر گذاشته بودم در آنجا نقض شود. دوست داشتم زود از اتاق به بیرون آیم؛ اصلاً به چهرهاش نگاه نمیکردم و زمانی که از اتاق به بیرون آمدم، بغضم ترکید و شروع به گریه کردم.
شهید صیاد در قنوت نماز شب ما را دعا میکرد
وی در خصوص ابراز علاقه شهید صیاد به خود، اضافه کرد: نهایت علاقه پدر به من این بود که میگفتند : در دعای کف دستم، دعایت میکنم. به طوری که در نماز شبها من، همسر و فرزندانم جزو همان 40 نفری بودیم که ما را دعا میکردند و احساس من این بود که ایشان میخواستند به ما بگویند که ما را خیلی دوست دارند.
شهید صیاد معتقد بودند یک زن تحصیل کرده میتواند تحلیلگر و مادر خوبی باشد
وی در خصوص نظر شهید صیاد در زمینه حضور زنان در اجتماع اظهار داشت: پدر خیلی دوست داشتند، یک خانم با پوشش اسلامی هم تحصیل کند و هم در اجتماع فعالیتهای مثبتی داشته باشد و میگفتند :نقش اصلی یک زن همسرداری و مادری است و اگر قرار باشد که زن در اجتماع حضور پیدا کند باید این توانایی را داشته باشد که در ابتدا در اولویت اول موفق باشد بعد به اولویت دوم پردازد. و ایشان به تحصیل یک زن خیلی اهمیت میدادند و بر این عقیده بود که اگر یک زن تحصیل کند، میتواند فرزندان خوبی را پرورش داده و تحلیلگر خوبی باشد.
همراهی و حضور کامل پدر در امر ازدواج
صیاد شیرازی در خصوص کمک کردن شهید صیاد در امر انتخاب همسر اظهار داشت: یکی از پررنگترین حضورهای پدر در زندگی من، در امر ازدواج بود. پدر بعد از هشت سال به خانه آمدند، احساس میکردم با هم غریبه شدهایم. دوستش داشتم ولی نمیتوانستم آنقدر که باید با ایشان حرف بزنم. ایشان در جلسات متعددی با من در مقوله ازدواج صحبت میکردند تا بتوانم راحتتر با ایشان صحبت کنم. یک سال به همین منوال گذشت. معمولاً پدر خواستگاران را به منزل دعوت نمیکرد و خودشان به محل کار آنها رجوع میکردند و اگر مورد پسند ایشان نبودند، خودشان جواب منفی میدادند.
وی ادامه داد: پدر در جلسات متعددی با یکی از مشاوران در خصوص ملاکهایی انتخاب همسر برای من حضور داشتند و در طول این جلسات ایشان همه نکات را در دفترچه یادداشت نوشته و جمعآوری کرده بود.
همسر بنده تنها کسی بود که توانست از آن شرایط تعیین شده پدر عبور کند و به منزل ما بیاید.
فرزند شهید صیاد شیرازی افزود: همیشه دوست داشتم در امر ازدواج با پدر توافق نظر داشته باشیم و روی حرف ایشان حرفی نزنم. یک هفته قبل از این ملاقات، پدر 4 صفحه از گزارشات از گزینشها را به من ارائه دادند و گفتند «خودت را آماده کن که در روز معین مهمانان میخواهند به منزل بیایند» پدر حتی برای برخورد بنده با خواستگار به مشاوره مراجعه کرده بودند. روزی که قرار بود همسرم به منزل ما آید، خیلی اضطراب داشتم به قدری که گریه میکردم. پدر به من گفت «دخترم نگران نباش من الان به زیرزمین(اتاق کارشان) میروم و برایت نماز میخوانم و دعا میکنم که اضطراب نداشته باشی. بالاخره یک دختر باید زمانی ازدواج کند؛ امروز قرار نیست تو صحبت کنی، فقط خواستگارت صحبت میکند؛ تو فقط ظاهر وی را بپسند.
دیگر اضطراب برطرف شد و در جلسه آرامش زیادی داشتم.
ایشان افزود: پدر خیلی دوست داشتند که مقام معظم رهبری خطبه عقد ما را جاری کنند و گفتند: همان دعایی که آقا برای زندگی شما میکنند، سبب رونق زندگی شما میشود.
وی بیان داشت: پدرم برای جهیزیه ملزومات اولیه زندگی را برای من تهیه کردند و گفتند :من به عنوان یکی از مسئولان مملکتی نمیتوانم خیلی در سطح بالا به دخترم جهیزیه دهم؛ اگر این کار را انجام دهم تمام شعارها، اعتقادات و ارزشهای من زیر سؤال میرود.
وی افزود: پدر در مراحل بعدی ازدواج از همسرم نپرسیدند در کجا خانه اجازه میکنید. در آن فرآیند پدرم خیلی خوب عمل کردند و گاهی اوقات به همراه همسرم آن دوره را مرور میکنیم، همسرم به من میگویند : آیا برای دختر من خواستگار بیاید من هم میتوانم توکل پدر را داشته باشم که بدون در نظر گرفتن مادیات و فقط با در نظر گرفتن معنویات، ایمان و نیروی بالقوه دخترم را به ازدواج او در آورم؟ در واقع بزرگترین میراث پدر، انتخابی بود که ایشان در انتخاب همسر برای من داشتند.
شهادت شهید صیاد شیرازی
همسر شهید صیاد شیرازی نقل می کنند: همیشه می گفت: دعا کن من شهید بشم. و من می گفتم: ان شاءالله، اما بعد از 120سال؛ باید پسرها را داماد کنی؛ حالا حالاها کار داریم.
خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دیده بود تا آن روز صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین نشسته بود، کمتر از یک ماه فاصله نشد که به آرزوی دیرینه اش رسید.
در صبح روز ۲۱ فروردين ۷۸، فاتح بزرگ فتح المبين و بيت المقدس، مانده هاي زخم خورده مرصاد، در حالی که ۲۲ ترکش به یادگار از جنگ، در بدن خویش داشت،به شهادت رسید.
حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید
مریم صیاد شیرازی خاطرهای از بعد از شهادت پدر نقل کرد و گفت: در حالی که از شهادت پدرم بسیار منقلب شده بودم وغم بزرگی همه وجودم را فرا گرفته بود فردای خاک سپاری عازم بهشت زهرا شدیم و زمانی که به مزار رسیدیم، دیدم مقام معظم رهبری قبل از ما آنجا حضور دارند، دیدن این صحنه تمام غم و غصههایم را تسلا داد.
/انتهای متن/