کفش های خاکی

آن سال روز اول مهر با صدای زنگ مدرسه شروع نشد، با صدای بمب شروع شد…

0

سرویس فرهنگی به دخت/

کیف، دفترچه های نو و جامدادی را بالای سرش گذاشت، کفش های سفید و براق را که یک گل زیبا داشت و مادرش آن را از بازار خرمشهر خریده بود، روی آنها گذاشت .

از شوق مدرسه ساعتی توی رختخواب بیدار ماند و به فردا فکر کرد.

صبح روز اول مهر ، نخست کفش های خاکی را پیدا کردند، سپس دخترک را از زیر آوار بمباران بیرون کشیدند.

دخترک هنوز لبخند بر لب داشت.

 محمدحسن ابوحمزه/انتهای متن/

درج نظر