خوش باور
وقتی شادی سراغ آدم می آید ، چون یقین دارد پسری که خیره نگاهش می کند، عاشقش شده است، اما ناگهان…
سرویس فرهنگی به دخت/
دختر کنار خیابان خلوت ایستاده است و آینه ای کوچک در دست دارد. خود را در آینه برانداز می کند.
دختری می بیند زیبا با موهایی بلوند شده وافشان روی شانه ها که از زیر شال نازک هم پیداست وکلیپسی بزرگ درست وسط فرق سر…
با دست دیگر، گوشی مدل اپل خود را کنار گوشش گرفته و با کسی در آن سوی خط صحبت می کند. در حرکاتش نشانی از عشوه و کرشمه نمایان است. شاید گمان می کند کسی که آن سوی خط صدایش را می شنود، حرکاتش را هم می بیند.
ونگاهش به پسری ست که کمی آن سوتر بر ترک موتور نشسته است و با لبخند و نگاهی عاشقانه تماشایش می کند.
شادی مضاعفی در وجودش شکل می گیرد. دیگر یقین دارد پسری که خیره نگاهش می کند، عاشقش شده است.
پسر پیش می آید. دختر مطمئن است که برای ابراز علاقه به سمتش می آید. منتظر شنیدن کلامی شیرین نگاه به نگاهش می دوزد.
پسری دیگر از پشت می رسد. چنگ می اندازد و گوشی را از دستش می قاپد و پشت پسر موتوری می نشیند و هردو به سرعت از آن جا دور می شوند.
دختر می ماند با چشمانی ناباور و رسید قسط بانک در کیفش. نخستین فیش واریزی وامی که برای خرید جدیدترین مدل گوشی اپل پرداخت کرده بود.
منیژه جانقلی/انتهای متن/