باید دستی را که به مادر خدمت کرده، بوسید

نمی شود باور کرد که دانشمندی بزرگ، اندیشمندی ژرف اندیش، عارفی دل نازک و بالاخره رزمنده ای شجاع باشی، اما به زنان که می رسی این همه با احترام و رأفت و بزرگ منشی برخورد کنی. شهید دکتر مصطفی چمران چنین بود و این را زنانی که با او سرو کار داشتند، گواهی می دهند. به بهانه 31 خرداد سالروز شهادتش به گوشه ای از روایت های چند تا از آنها نظر می کنیم.

0

چند سالی بود که در امریکا برای ادامه تحصیل در امریکا زندگی می کردو بالاخره مصطفی چمران با ممتازترین درجه علمی مدرک دکترایش را در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما از دانشگاه کالیفرنیا گرفت.

 

ار امریکا تا لبنان

با اینکه گرفتن این مدرک نوید زندگی راحتی را برای او داشت اما درونش چیزی غلیان پیدا کرده بود که او را از یک زندگی آرام در آمریکا بازمی داشت.

خیلی طول نکشید که دکتر مصطفی چمران  راهی جنوب لبنان شد و به مبارزه در کنار امام موسی صدر کشیده شد. چمران در لبنان به فعالیت‌های فرهنگی و چریکی پرداخت و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را به عهده گرفت.

 

وزیری که فرمانده جنگی شد

دکتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و به عنوان معاون نخست وزیر در دولت موقت مشغول به خدمت شد. تلاش او برای خواباندن غائله کردستان سبب شد تا از طرف امام خمینی (ره)، به عنوان وزیر دفاع منصوب گردد. هنوز آتش درگیری در غرب خاموش نشده بود که حمله عراق به ایران آغاز شد. با شروع جنگ مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را  به گرد خود جمع كرد و با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشكیل داد. او یکی از بهترین فرماندهان جبهه ها بود. مبارزات او و دیگر رزمندگان سبب شد تا دشمن از خیال تصرف ایران ناامید شود.

دکتر چمران فردی بی نظیر در عرصه علم، هنر و هم مبارزه و رزم بود.

جالب این که این شخصیت علمی و در عین حال اهل مبارزه، روحی بسیار لطیف و فکری  باز و روشن داشت.  برخورد چمران با زنانی که در مدت زندگی  با آنها  سروکار داشت، نشانه ای از این لطافت رروح و روشنفکری باو بود.

 

روایت غاده از چمران

غاده جابر یک دختر لبنانی زیبا بود از خانواده ای ثروتمند و مرفه. به لحاظ سنی هم 20 سال از مصطفی کوچکتر بود.

وقتی دکتر چمران به او پیشنهاد ازدواج داد، با همه مخالفت ها از جانب خانواده اش تصمیم به ازدواج با او گرفت.

غاده در قسمتی از خاطراتش در مورد زمانی که مادرش بیمار بود، این گونه از رفتار دکتر چمران با مادرش روایت می کند:

” ناراحتم، مصطفی که آمد دنبالم، مامان حالش بد است، ناراحتم، نمی‌توانم ولش کنم. مصطفی آمد بالای سر مامان، دید چه قدر درد می‌کشد، اشک‌هایش سرازیر شد. دست مامانم را می‌بوسید و می‌گفت: دردتان را به من بگویید.

دکتر آوردیم بالای سرش و گفت باید برود بیروت بستری شود. آن وقت ‌ها اسرائیل بین بیروت و صور را دائم بمباران می‌کرد و رفت و آمد سخت بود. مصطفی گفت: من می‌برمشان. و مامان را روی دستش بلند کرد. من هم راه افتادم رفتیم بیروت.

مامان یک هفته بیمارستان بود و مصطفی سفارش کرد که: شما باید بالای سر مادرتان بمانید، ولش نکنید حتی شب‌ها. مامان هر وقت بیدار می‌شد و می‌دید مصطفی آنجا است می‌گفت: تو تنهایی، چرا غاده را اینجا گذاشتی؟ ببرش! من مراقب خودم هستم. مصطفی می‌گفت: نه، ایشان باید بالای سرتان بماند. من هم تا بتوانم می‌مانم. و دست مادرم را می‌بوسید و اشک می‌ریخت، مصطفی خیلی اشک می‌ریخت. مادرم تعجب کرد. شرمنده شده بود از این همه محبت.

مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از آنکه ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می‌بوسید و‌‌ همان طور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: برای چه مصطفی؟

گفت: این دستی که این همه روز‌ها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.

گفتم: از من تشکر می‌کنید؟ خب، اینکه من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود، که این همه کار‌ها می‌کنید.

گفت: دستی که به مادرش خدمت کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت وعشق به مادرتان خدمت کردید.

گفتم: مصطفی! بعد از همه این کار‌ها که با شما کردند این‌ها را دارید می‌گویید؟

گفت: آن‌ها که کردند حق داشتند، چون شما را دوست دارند، من را نمی‌شناسند و این طبیعی است که هر پدر و مادری می‌خواهند، دخترشان را حفظ کنند.

هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش داشته که من به مادر خودم خدمت کردم. “

 

روایت مریم کاظم زاده از چمران

مریم کاظم زاده که در روزهای حضور چمران در کردستان به عنوان تنها خبرنگار جنگی زن در آن دوران در آنجا حضور داشت و همانجا هم با عی اصغر وصالی آشنا شد و ازدواج کرد،  در کتاب خبرنگار جنگی از دکتر چمران  روایت می کند:

“بودن در کنار دکتر درس های بزرگی به من داد. با آنکه زمان زیادی نبود که با وی آُشنا شده بودم و در ارتباط بودم اما او با روحیات من کاملا آشنایی داشت و اغلب شبها در پادگان مریوان می نشستیم و او مانند پدری دلسوز از گذشته و تجربیات خود می گفت. از هنر، عرفان و مذهب، با بیانی پر از شور و احساس. با این حال از همان روز که برای مذاکره با سران گروهک ها رفته بودیم سوالی در ذهنم مانده بود که یک روز صبح پس از اقامه نماز رو به ایشان کردم و پرسیدم:

“مگر می شود کسی احساساتی و اهل هنر باشد، این قدر هم خشن باشد، اسلحه بردارد و به جنگ برود؟!”

اشاره من به خود دکتر بود؛ به جلسه آن روز که در مقابل عده ای مرد مسلح نشسته بود و خط و نشان می کشید. دکتر به خوبی می دانست این قبیل سوال ها از بی تجربگی من است. لذا وقت زیادی را صرف کرد و از خصلت های حضرت علی (ع) برایم گفت. از رفتار محبت آمیز و متواضع آن حضرت در برابر یتیمان و از رفتار آن امام در میدان نبرد. علاوه بر آن دکتر تأکید داشت که برای ما تنها عمل کردن به این دو خصلت حضرت علی (ع) کافی نیست و ما باید به تمامی ابعاد شخصیتی آن حضرت بپردازیم. به حق، آن روزها برایم سعادتی بود. من تشنه شنیدن بودم و دکتر چمران سرشار از گفتنی ها.

 

روایت هیام عطوی از چمران

هیام عطوی از اولین نیروهای پیوسته به جنبش امل بود که در 13 سالگی عضو این جنبش شده و در 15 سالگی به عنوان جوان‌ترین شاگرد چمران در جبل عامل شناخته شد. او از نحوه برخورد شهید چمران با خانم ها را چنین توصیف می کند:

” چمران نگاه جنسیتی به افراد نداشت. برای چمران خدمات آنان مهم بود. او هرگز از این دید نگاه نمی‌کرد که بخواهد فردی را به دلیل دختر بودن کوچک بشمارد و یا به کار کسی به خاطر دختر بودن ان قلت الکی وارد کند. من بارها بعنوان کوچکترین شاگرد دکتر از جانب افرادی در همان جلسات مورد خطاب قرار گرفتم که دیگر در جلسات دکتر شرکت نکنم و حتی یک بار من ناراحت شده و دیگر به جلسات نرفتم.

دکتر از طریق خانم‌شان مسئله را متوجه شد و مجددا من را به جلسات دعوت نمود و عنوان کردند:

«چنانچه کسی از حضور شما در جلسات ناراحت هست، می تواند خود در جلسات شرکت نکند اما نمی تواند شما را از جلسات منع نماید.»

 

عاقبت برازنده

عاقبت دکتر مصطفی چمران، این بزرگمرد مرد علم و اندیشه و عرفان و رزم به شهادت ختم شد؛ عاقبتی که برازنده او بود.

دکتر مصطفی چمران سرانجام در 31 خرداد 1360 در حین عملیاتی رزمی در در منطقه دهلاویه در اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید.

 

منابع:

خبرنگار جنگی، خاطرات مریم کاظم زاده، رضا رئیسی، تهران، یاد بانو، 1382.

نیمه پنهان ماه، حبیبه جعفریان، تهران، انتشارات روایت فتح، 1380.

http://fashnews.ir

/انتهای متن/

درج نظر