راز بگشا ای علی مرتضی
از جنگاوری های قهرمانانه علی (ع) در مقابله با دشمنان اسلام داستان ها نقل شده است ولی داستان مبارزه با عمرو ابن عبدود جنگجوی شجاع عرب که با ردی بی نظیر از جوانمردی همراه شده، آنقدر جالب است که مورد تحسین مولوی قرار گرفته در مثنوی معنوی.
فاطمه قاسم آبادی/
در جنگ خندق، مبارزه ای تن به تن میان علی (ع) با عمرابن عبدود شجاع ترین مبارز و جنگجوی کافر عرب درگرفت. داستان جوانمردی آن حضرت در این مبارزها از جالبت ترین و عجیبت ترین داستان هاست که مولانا آن را در مثنوی معنوی آورده است.
هل من مبارز؟
عمروبن عبدود از مبارزان و جنگجویان بزرگ عرب بود. آوازه شجاعت و قدرت وی چنان بود که کمتر کسی خود را حریف او می دید در جنگ تن به تن.
در جنگ خندق که مسلمانان با حفر خندق سدی در مقابل سپاه انبوه کفار قریش و متحدان شان ایجاد کرده بودند، عمروبن عبدودد با رجزخوانی بسیار، به میدان آمد و مبارز و همرزم طلبید. در این میان، تنها کسی که جرات رویارویی با عمرو را داشت، حضرت علی بود که عازم میدان جنگ شد و سرانجام وی را به هلاکت رساند.
مولوی در این حکایت، علاوه بر بازگو نمودن روحیه شجاعت و جنگاوری، نمونه یک انسان کامل را، که زندگی، جنگ، خواسته و حتی مرگش فقط برای حق می باشد، به شکل زیبایی معرفی می کند:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
حضرت علی علیه السلام پس از آن که پشت دشمن را بر خاک نشاند و بر او دست یافت، بر سینه وی نشست تا سرش را از تن جدا سازد. در این حال او بر روی مبارک حضرت خدو انداخت و بدین دلیل، حضرت بدون درنگ برخاست و او را رها کرد و در پاسخ این سؤال که چرا بر زندگانی دشمن خود بخشش آوردی، گفت:
” چون بر روی من خدو انداخت، از او در خشم شدم و ترسیدم که اگر او را بکشم، خشم من نیز در کشتن او تا حدی دخیل باشد و نمی خواستم که او را جز بهر حق بکشم. “
تعجب دشمن از جوانمردی
حضرت علی علیه السلام با این اقدام خود، آن پهلوان کافر را به تحسین جمال و جلال اسلام واداشت.
او خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وزنمودن عفو و رحم بی محل
به روشنی پیداست که هر کسی جز علی علیه السلام بود از شدت خشم و عصبانیت، به دلیل آن عمل گستاخانه عمرو، کار وی را بی درنگ تمام می کرد. مولوی از زبان عمرو پس از دیدن جوانمردی و آن عمل علی علیه السلام می گوید:
گفت: بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی؟
آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدی تو سست در اشکار من؟
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و بازگشت؟
آن چه دیدی که مرا زان عکس دید
در دل و جان شعله ای آمد پدید؟
آن چه دیدی برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان؟
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی؟
راز این بخشش چه بود؟
آن گاه پهلوان کافر از علی علیه السلام خواست که راز این بخشایش را بگشاید. بر همین اساس، مولوی عنان سخن را از عمرو می رباید و با شیفتگی خاصی ادامه می دهد:
ای علی که جمله عقل و دیده ای!
شمه ای واگو از آن چه دیده ای
تیغ ظلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زان که بی شمشیر کشتن کار اوست
بازگو ای باز عرش خوش شکار!
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشم های حاضران بردوخته
راز بگشا ای علی مرتضی!
ای پس از سوء القضا حسن القضا!
شیر حق پاسخ می دهد
پس از بیان این جملات از طرف عمر ابن عبدود مولانا از زبان حال امام علی علیه السلام به پرسش عمر ابن عبدود جواب می دهد و رو به آن پهلوان کافر، چنین بیان می کند:
من تیغ از پی حق میزنم
بنده حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا
“ما رمیت” از رمیتم در خراب
من چو تیغم و آن زننده آفتاب
رخت خود را من ز ره برداشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم…
سپس مولانا با نتیجه اخلاقی پسندیده ای این داستان ضمنی را در کمال ایجاز و اختصار کامل می کند:
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل زصد لشکر ظفر انگیزتر.
تشکر خواهر عمرابن عبدود
علي (ع) بعد از به هلاکت رساندن عمرابن عبدود، بر خلاف رسم آن روز که زره مقتول در جنگ تن به تن را در مي آوردند و زره و شمشير او را به عنوان يادگار غلبه مي بردند، اين کار را نکرد. عمر ابن خطاب از ايشان پرسيد:
“چرا اين کار را نکرديد؟ “
حضرت فرمودند:
” شرم داشتم کسي را که با او نسبتي دارم (چون به هر حال قريشي بود) برهنه کنم.”
به همین دلیل خواهر عمروابن عبدود، ام کلثوم، وقتي ديد اميرالمؤمنين چنين جوانمردي به خرج داده است از ايشان، يعني قاتل برادرش تجليل نمود و هنگامى كه خواهر عبدود بر بالین برادر آمد چنین گفت:
“هرگز براى تو اشك نمى ریزم زیرا به دست فرد كریمى كشته شدى…”
دفاع مولانا از ولایت حضرت علی(ع)
آیا کسی با مشخصات مزبور، که چنین برای رضای خدا تلاش می کند و هوای نفس خود را نادیده می گیرد، می تواند برای خلافت و حکومت در این دنیا حرص و طمعی داشته باشد؟
مولوی در رد اتهام برخی افراد که به امام علی علیه السلام نسبت حرص و طمع به خلافت داده اند، چنین می سراید:
آنکه تن را بدین سان پی کند
حرص و میری و خلافت کی کند؟
زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم
تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر
علی علیه السلام خود در این باره در نهج البلاغه می فرماید:
” خدایا، تو می دانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه می خواستم نشانه های دین را به جایی که بود، بنشانم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانم تا بندگان ستمدیده ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده ات اجرا گردد.”
/انتهای متن/