تا شهر را دوباره پر از آمدن کند

داستان خرمشهر مثنوی بلند بالایی است که باید شنید و خواند تا فهمید این شهر داغدار فرزندانی غیور است، داغی که تا به امروز آرام نگشته است، به بهانه روزی که به نام خرمشهر قهرمان است، با واژه‌های شعر فریبا یوسفی همراه می‌شویم تا بشنویم و بخوانیم ازآنچه بر بزرگ شهر کوچک ایران گذشت.

0

 بر روی نقشه جغرافیا که نگاه می‌کنی، وقتی نگاهی به این گربه دوست‌داشتنی می‌اندازی، همه شهرها مثل هم هستند، نهایتاً بعضی کوچک‌ترند بعضی بزرگ‌تر و یا بعضی آبادترند و بعضی دیگر نه، اما اگر به‌جای نقشه جغرافیا، تاریخ این سرزمین را نگاه کنیم هر شهر برای خودش حرف‌هایی برای گفتن دارد، اگر بنشینی و گوش بدهی مجذوب داستانی می‌شود که از زبان خرمشهر می‌شنوی.

خرمشهر، شهری که داغ خرمی بر دل دارد و داد خونین بودن خویش را سر می‌دهد، داستان خرمشهر مثنوی بلند بالایی است که باید شنید و خواند تا فهمید این شهر داغدار فرزندانی غیور است، داغی که تا به امروز آرام نگشته است، به بهانه روزی که به نام خرمشهر قهرمان است، با واژه‌های شعر فریبا یوسفی[1] همراه می‌شویم تا بشنویم و بخوانیم ازآنچه بر بزرگ شهر کوچک ایران گذشت.

از تن گذشت خاک وطن گل به تن کند
غلتید روی مین که زمین را چمن کند
تا گفت “یاعلی” و به کارون زد و گذشت،
آبی نبود چارۀ این سوختن کند
در شعر بی‌کلام “گذشتن ز خویشتن”
از “ما” سروده بود که معنای “من” کند
در عکس‌های جمعی قبل از شهادتش
لبخند زد که شرح دلش بی‌سخن کند
بر هر پلاک خانه، پلاکی به خاک خفت
دستی نبود تا بدنش را کفن کند
پنهان شد آنچنان که پس از سال‌های سال
تکرارِ قصۀ پدر و پیرهن کند
دلبستگی نداشت به دنیا، بُرید و رفت
تا شهر را دوباره پر از آمدن کند

 

1- فریبا یوسفی از بانوان شاعر نام آشنای هم عصرمان است. او  متولد 1349 هست  و در حوزه ی ادبیات فارسی تحصیل  کرده است .  یوسفی کارشناس شعر دفتر شعر حوزه هنری است و صاحب مجموعه ای با عنوان«حالاتو» میباشد  که در سال 1390 موفق به دریافت جایزه ادبی پروین اعتصامی شده است .

/انتهای متن/

 

درج نظر