معشوق پاکدامن را امتحان نکن!
از جایگاه زنان خاص و مادران پیامبران تزد مولای رومی و هم از ارادتش به زنان ساده ای که قلب های پاکی دارند گفتیم و جایگاه مادر را در تفکر او بیان کردیم. اما این بار نگاه او به زنان در مقام بلند عشق را باید دید.
فاطمه قاسم آبادی/
نگاه مولانا به زنان نگاهی توام با نیک اندیشی و ارزش گذاری بوده است. این نگاه تنها ذات زنان پاک را مد نظر می گیرد و آن را به نوعی با مقام مادری در می آمیزد و مقام آموزگاری را برای زنان تعریف می کند.
در عشق واقعی گناه جایی ندارد
زنان در مواضع مختلفی از آثار مولانا ارشاد مردان را بر عهده گرفته اند. این نقش گاه در حکایات بسیار کوتاه و هشدار دهنده خود را نشان می دهد و گاه در داستان ها ی طولانی که متضمن ماجراهای متعدد و آموزه ها ی فراوان است؛ مثل حکایت جوان عاشقی که هفت سال در خیال وصل معشوق گداخته بود:
سایه او را نبود امکان دید
همچو عنقا وصف او را می شنید
این ماجرای عاشقانه ادامه داشت تا آنکه روزی تصادفاً فرصتی دست داد و خلوتی حاصل شد. جوان خام طمعکار، ساده لوحانه تقاضای ناموجه کرد ولی معشوق که دختری مغرور و دلبری با شان بود، از این حرکت جوان بیزار شد و بانگ برآورد که :
گفت آخر خلوت است و خلق نی
آب حاضر، تشنه همچون منی
کس نمی جنبد در اینجا جز که باد
کیست حاضر؟ کیست مانع زین گشاد
گفت ای شیدا تو ابله بوده ای
ابلهی وز عاشقان نشنوده ای
سپس استدلال می کند که باد را می بینی که می جنبد اما باد جنبانی را که در اینجا هست نمی بینی. بادی که با بادبزن ایجاد می کنیم بدون جنباندن بادبزن به وجود نمی آید، چگونه است که از آفریننده بادها غافلی؟
معشوق پس از این هشدارها انواع بادها را با آثار مختلف شان مثال می زند و یادآوری می کند که همه این بادها از رب العباد و آکنده از امتحان ها ی الهی است. اگر جنباننده را نمی بینی، آثارش را فهم کن.
اینجاست که جوان خام به خود می آید و می فهمد که چه غافل بوده است و تقاضایش اشتباه محض ولی سعی می کند رفتار خودش را توجیه کند شاید که به مقصودش برسد.
مکر و حیله پیش بینا نیاور
جوان ادعا می کند که اگر در رعایت ادب ابله است، در وفا و طلب زیرک است.
اما معشوقه می گوید:
” ادبت این بود که دیدم، وفایت را که نمی توان دید خودت می دانی! “
دختر این جمله را گفت و سپس در تمثیل کار او ماجرای خلوت کردن زن صوفی با کفشدوز و خیانت و پستی آن زن را باز می گوید که هنگام مفتضح شدن، به دلایل دروغین و ساختگی روآورد و نتیجه می گیرد که تو نیز مانند زن صوفی خائن هستی و دام مکر گشوده ای چنانکه از هر ناشسته روی لاف زن شرم می کنی، اما از خدای خود شرم نمی کنی.
عاشق در توجیه خواسته ها ی خود می گوید:
” من از باب امتحان چنین گفتم تا ببینم مستور هستی یا نه. گرچه بدون امتحان هم این را می دانستم، اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟ “
پروردگارت را امتحان نکن!
مولانا به اینجای داستان که می رسد، از قول معشوق پاکدامن به بیان زشتی و کراهت امتحان کردن خداوند توسط بنده و نیز امتحان کردن شیخ توسط مرید، می پردازد و مسائل دقیقی را در آداب و سلوک عرفانی بیان می کند.
معشوق پاسخ می دهد:
” این حیله ها ی تاریک را نباید پیش بینایان آورد. هر آنچه از مکر و رموز در دل داری، نزد من رسوا و همچو روز آشکار است. اگر پرده پوشی می کنم نباید پررویی کنی؛ بهتر آن است که از خطای خود عذرخواهی کنی، همچنان که آدم در پیشگاه الهی کرد. “
پرداختن چنین داستان ها یی با شخصیت ها یی که از میان زنان عادی انتخاب شده اند نه از میان مشاهیر، به این منظور بوده است که عامه مردم نپندارند فضائل و برتری ها ی مورد بحث، به بزرگان اختصاص دارد و افراد معمولی از رسیدن به آن مقامات ناتوانند. این روش با اهداف ارشادی و تربیتی مولانا کاملاً انطباق دارد.
/انتهای متن/