از فرهنگ غرب هم میشود آموخت
غرب زدگی به معنای تقلید بی فکر و بی تعقل از غربی ها ما را به جای خوبی نمی رساند اما با نگاه روشن و عقل مدارانه به فرهنگ و سبک زندگی غربیها می توان عناصر و رویه های مثبتی را هم در فرهنگ غربی دید که می تواند در اصلاح سبک زندگی به ما کمک کند.
نسیم شهسواری/
غربزدگی. این واژه برای خیلی از ما واژه ناآشنا و نامأنوسی نیست، همه ما در دورههای مختلف زندگی، تحصیل و یا کارمان کموبیش این واژه را شنیدهایم، یادم هست، بچه که بودم از اینکه خانهمان در قسمت غربی یک خیابان است ناراحت بودم، بچه که بودم حتی با خودم فکر میکردم که غرب تهران خیلی هم جای مناسبی برای زندگی کردن نیست، خوب بچه بودم و تفکرات و برداشتهایم از مسائل و شنیدهها سطحی بود. اینکه غربزدگی و تقلید صرف و کورکورانه از فرهنگی که بایستهها و هنجارهایش با بایستهها و هنجارهای زندگی ما تفاوت بسیاری دارد شایسته نیست و سبب خسران ما در زندگی میشود درست اما در همین فرهنگ هم با همه کموکاستهایش درسهایی برای زندگی کردن وجود دارد.
درست است که فرهنگ غربی و نوع زندگی آنها بایدها و نبایدها و مؤلفههایی دارد که خیلی هم با سبک زندگی ایرانی و اسلامی ما جور درنمیآید، اما خیلی هم سخت نیست که بفهمیم در فرهنگ و سبک زندگی غربیها هم بایدها و نبایدهایی وجود دارد که نهتنها بد نیست ، بلکه در بعضی موارد بهمراتب بهتر از سبکی از زندگی است که ما اختیار کردهایم و حتی آموزههای مذهبی و دینی ما آن را بیشتر میپسندند.
اگر یک هفته در کنار کسی باشی که سالها زندگی در غرب را تجربه کرده است. حتی اگر با یک نگاه موشکافانهتر به فیلمها و مستندهایی که سوغات غرب هستند و در رسانههای ما نمایش داده میشوند بکنیم خواهیم فهمید که در برخی از مواقع زندگی به سبک غربیها خیلی هم بد و ناپسند و ناگوار نیست و بد نیست که در برخی از شیوه زندگیمان اتفاقابه جد به فرهنگ غرب پای بند باشیم و از سبک زندگی غربی هم برای بهتر شدن زندگیمان بیاموزیم.
تابهحال دقت کردهاید و یا حتی شنیدهاید که:
يك غربى معمولاً بطرى آبش را از خودش جدا نمیکند. استاد هم با بطرى آب درس میدهد و آب تنها چيزى است كه غربیها بهشدت میخورند و ما نه!
خیلی از مردم را در این کشورها می بینیم که در جاهای عمومی مثل اتوبوس، پارک، كتاب در دست دارند و می خوانند. كتاب جزء لاينفك زندگى شان است.
در جواب پرسيدن حال شان بهجای قربان شما و نوكرتم جواب روشن میدهند و شما در جريان حال شان قرار میگیرید مثلاً میگویند: خوبم، كمى مريضم، خستهام، بد نيستم، عالیام…
وقتى لطفى میکنید مثلاً از غذاي تان به كسى تعارف میکنید بهجای گفتن الهى فدایت بشم و دورت بگردم خيلى واضح میگویند: تو مهربانى… و شما روزى را تصور كنيد كه به خاطر كارهاى معمولى چند بار به شما گفتهشده مهربان هستيد، آيا به سمت مهربانتر شدن نمیروید؟!
بين مشاغل مختلف تفاوت جايگاهى نيست. پزشك از اتاقش بيرون ميايد و هر مريض را شخصاً صدا میکند، استاد، روز اول میگوید من نه پرفسورم، نه sir، نه مسيو، من فقط “مت “( اسم كوچك) هستم.
مردم ورزش میکنند به معناى واقعى كلمه، نه به شرايط خاصى احتياج دارند نه باشگاه نه وقت كافى… نه آمپول و تزریق هورمون… با دوچرخه سرکار میروند… ممکن است آدمها كالسكه به دست، بدوند… ممکن است حتی وقت ناهار كارمندان را در باشگاهبشود دید که دارند ورزش میکنند.
وقتى نگاه آدمها به هم میافتد ، به هم لبخند مي زنند و احتمالاً روز خوش میگویند، ما چرا آنقدر با نگاه همديگر مشکلداریم و چرا آنقدر به هم زل میزنیم؟
از چه زمانى ما كمتر در مترو و اتوبوس براى مسنها، صندلى خالى كرديم؟ آنجا اگر براى مسنها و باردارها و بچهها صندلى خالى نكنيد علناً ديگران به شما تذكر میدهند.
در آنجا با بچهها، حيوانات و طبيعت مهربانتر بودن نشان از انسانتر بودن شما دارد.
بدون ترحم و تحقير به ضعیفترها كمك میکنند و كسى احساس برتر بودن به شما نمیدهد.
در رفتارشان خود را درگیر قیدوبندهای حاصل از آداب و تشریفات نمیکنند، خودشان هستند و فکرشان را صرف ارائهی ماسک اجتماعی نمیکنند چون از اینکه خودشان باشند هراسی ندارند.
آنچه مهم است این است که در آینده چه میشویم، حرکت ما برای زندگی رو به بالاست و یا ماند و ن تغییر نکردن و بد گفتن از دیگران را انتخاب میکنیم.
اگر میخواهیم که رشد کنیم، بالا برویم و حال امروزمان از فردای مان بهتر باشدو بد نیست که بپذیریم هر فرهنگی در خود آموختنیهای بسیاری دارد و بپذیریم که برای اصلاح آنچه این روزها سبک زندگی مینامیم، بد نیست که نیمنگاهی هم به فرهنگ غرب و مردمان آن سرزمینها داشته باشیم.
این طور نیست که فرهنگ غرب هم یکسره بیاخلاقی و بداخلاقی باشد، از این فرهنگ هم میتوان آموخت اگر واقعاً به دنبال بهبود سبک زندگیمان باشیم.
/انتهای متن/