مرز خوشبختی،داستانی فانتزی و الکن
سریال “مرز خوشبختی” به کارگردانی “حسین سهیلی زاده”درایام نوروز از شبکه دوم سیما به روی آنتن رفت تا روایتی داشته باشد از مشکلات و دغدغه های امروز جوانان اما عدم منطق روایی در فیلمنامه و تکیه بیش از حد بر جنبه های فانتزی، داستان فیلم را از قوت و واقعی بودن دور می کند.
نفیسه ترابنده/
سریال “مرز خوشبختی“ به کارگردانی “حسین سهیلی زاده”، نویسندگی”علی خودسیانی” و تهیه کنندگی “مهران رسام” در 15 قسمت شب های نوروز از شبکه دوم سیما به روی آنتن رفت. سهیلی زاده یکی از پرکارترین کارگردانان تلویزیونی است و این سریال مانند بیشتر کارهای وی همچون” ترانه مادری”،”دلنوازان”، “فاصله ها”،”آوای باران”، “پریا” و .. با محوریت جوانان ساخته شده است و با زبانی طنز و فانتزی به بیان مشکلات و دغدغه های این قشر آینده ساز پرداخته است.
خلاصه داستان:
امیر(امیر حسین آرمان) یکی از نخبگان علمی کشور است که برای تحصیل به تهران می آید. او عاشق خواهر دوستش حمید( پوریا پورسرخ) می شود اما به دلیل نداشتن کار و درآمد مناسب با مخالفت پدر بهار(مریم معصومی) مواجه می شود. حمید که سودای رفتن به خارج از کشور را در سر دارد به امیر پیشنهاد می دهد تا از مغازه طلا فروشی صاحب کارش دزدی کنند. دزدی امیر و حمید از مغازه طلافروشی مظفر و گم شدن ساک حاوی طلاها آنها را درگیر ماجراهایی تازه می کند. این دو جوان پس از آشنایی با حاج علی( مهدی سلوکی) در مسیر سیر و سلوک و توبه قرار می گیرند.
پسران و دختران فیلم
“مرز خوشبختی” داستان زندگی دو جوان است که یکی در سودای مهاجرت و دیگری برای تشکیل زندگی مشترک دست به دزدی می زنند. جوانانی که ذاتاً مجرم و خلافکار نیستند بلکه آرزوهای دور و دراز و بلند پروازی و یا شرایط اجتماعی آنها را به سمت کار خلاف سوق می دهد .امیر و حمید به عنوان نماینده دو قشر مختلف از جوانان جامعه بسیار بچگانه و بدون فکر خود را درگیر ماجرایی پیچیده می کنند و در این میان عشق است که آنها را در نهایت از این منجلاب نجات می دهد. آنها جوانانی هستند که خدا را فراموش کرده اند و برای حل مشکلات زندگی دست به دامان خلق خدا شده اند. در کنار این دو پسر جوان دو دختر حضور دارند، بهار و فرشته؛ دخترانی که پابه پای آنها برای رهایی این دو پسر تلاش می کنند.
“بهار” دختر سرخوشی است که گاهی این سرخوشی بیش از اندازه او باعث ایجاد لحظات کمیک میشود. او امیر را با وجود تمام مشکلات مالی اش دوست دارد، از امیر در مقابل برادر و مادرش دفاع می کند اما در مقابل پدر سکوت؛ چراکه برای پدر احترام خاصی قائل است و نمی خواهد پرده ها بین آنها از بین برود. بهار سادگی و صداقت ذاتی امیر را درک کرده که اینگونه پای او می ایستد. در جریان دزدی از مظفر و مشکلات به وجود آمده برای حمید و امیر نیز خواهرانه و عاشقانه در کنار ان دو می ایستد تا از این مخمصه نجات یابند.
“فرشته”(شهرزاد کمال زاده) دختری مستقل و قوی است که گلخانه ای را در محلات اداره می کند.او در کارش بسیار سخت گیر و جدی است اما در روابط خصوصی و خانوادگی دلسوز و مهربان.فرشته دختری تنهاست که توسط پدر و مادر و برادر رضاعی خود- حاج علی- بزرگ شده است. رابطه عاشقانه و توأم با احترام فرشته و علی بسیار زیبا و دلنشین است.
فرشته به تدریج با دیدن ندامت حمید به او دل می سپارد و بزرگوارانه از خطای او چشم می پوشد؛ چراکه به گفته حاج علی وقتی خدا توبه پذیر و بخشنده است بنده خدا چه کاره می باشد.
“مرز خوشبختی” در یک نگاه
توجه و بازتاب بخشی از مشکلات جوانان در زمینه هایی مثل اشتغال و ازدواج و همچنین اشاره های داستان به تولید و اقتصاد مقاومتی در این سریال ارزشمند است. فیلمساز با انتخاب شهر محلات به عنوان رویدادگاه اصلی سریال می خواهد با مذموم شمردن سیر مهاجرت از روستا و شهرستان های کوچک به شهرهای بزرگ به ویژه تهران به نسل جوان بگوید که راه خوشبختی فقط از وسط شهر و کار در کارخانه ها و ادارات نمی گذرد و می توان با خلاقیت و توجه به امکانات بالقوه در روستاها و شهرستان ها هم به مرز خوشبختی رسید و رمز رسیدن به خوشبختی توکل بر خدا و در نظر داشتن حضور او در تمامی لحظات زندگی همراه با خلاقیت و پشتکار است.
پیام فیلم فی نفسه ارزشمند و قابل تحسین است اما عدم منطق روایی فیلمنامه و تکیه بیش از حد بر فانتزی بودن داستان به ویژه ماجرای ربوده شدن حمید توسط طلبکاران مظفر، منجر به عدم باور پذیری و تأثیر گذاری شخصیت ها و ماجراهای داستان می شود. همچنین چگونگی تحول درونی امیر و حمید برای مخاطب قابل درک نیست؛ در حالیکه به تصویر کشیدن منطقی و باورپذیر این روند می توانست تلنگر خوبی برای جوانان امروزی باشد که گاه بلندپروازی های بچگانه و طمع به دست آوردن پول آنها را به بیراهه می کشاند.
/انتهای متن/