کار فرهنگی و اقتصادی در روستاها ابتر ماند
اردوهای جهادی که راهی روستاها می شوند، می روند برای دیدن محرومیت ها و برطرف کردن شان. این بار با یکی از دختران فعال در اردوی جهادی که چند سالی است به روستاهای شهرستان قیدار استان زنجان رفت و آمد دارد، گفت و گویی داریم در باره آنچه در این روستاها می گذرد؛ از دردهای مردم روستا و مشکلات زنان و دخترهای روستایی می گوید و کم کاری های بی توجیه.
تازه از راه رسیده است؛ از اردوی جهادی و کلی حرف و درددل دارد از سفرش برای ما. گوش می دهیم به حرفش و امید داریم که بقیه، مخصوصا مسئولین امور هم، گوش شنوایی داشته باشند برای این حرفها.
سمیه بداغی از سال86 در گروه های فرهنگی و جهادی مشغول بوده است و به طور متمرکز چند سالی است در منطقه “قیدار” که یکی از پر روستا ترین مناطق استان زنجان است، به همراه گروه شان کار کرده اند و طرح های زیادی را در هشت روستای منطقه به اجرا در آورده اند.
از اردوی جهادی و فعالیت های این اردوها برای مان بگویید .
– اردوهای جهادی معمولا در دوره های 14 روزه یا کمتر برگزار می شود . گروه ما که به موسسه ” شورای هماهنگی حرکت های جهادی” وابسته بود، تصمیم داشت که به صورت متمرکز روی چند روستا کار کند تا به نتیجه ای ماندگارتر وعمیق تر برسد به همین منظور کار با یک سفر 14 روزه در تابستان سال 88 به روستاهای قیدار شروع شد برای کارهای فرهنگی و اشتغال زایی.و بعد از آن ماهی یک سفر سه روزه و اجرای طرح های مختلف از جمله تربیت مربی احکام و قرآن و یک سری آموزش های بهداشتی وفرهنگی واشتغال زایی متعدد.طی این سال ها تا کنون اردوهای اموزشی زیادی هم برگزار شد در تهران، قیدار، مشهد، همدان.
خوشبختانه این طرح ها با استقبال بسیار زیاد مردم این روستاها مواجه شد. ما در این روستاها برای بالا بردن سطح آگاهی مردم توانستیم تشکل هایی مثل هیئت های مذهبی را ایجاد کنیم و مساجد را فعال نماییم که این مجموعه فعالیت ها با استقبال بالای خانم های روستایی هم مواجه شد.
به نظرخودتان در مجموع این فعالیت ها چقدر موفق بوده است؟ چقدر وضع این روستاها را عوض کرده است؟
– ما به جز دو روستا که به دلیل های مختلف از جمله نوعی شهرزدگی از دایره فعالیت های ما خارج شدند، در بقیه روستاها یعنی روستاهای داشلوجه، قانلی، چپقلو، کسیک، شهید چمنی و صالح آباد توانستیم کارمان را به شکل مستمر ادامه بدهیم. همین استمرار باعث شد خیلی اتفاقات خوب فرهنگی- اجتماعی را در روستا شاهد باشیم.دختران روستایی خیلی فعال تر و با نشاط تر شدند. زن های متاهل نسبت به امور خانوادگی شان آگاه تر و موفق تر عمل کردند. از خود دختران روستایی مربی تربیت کردیم.
آیا همین الان هم هنوز این فعالیت ها ادامه دارد؟
– متاسفانه آن طور که ما در سال های اولِ فعالیت ها، کارمان پیش می رفت، ادامه کار ممکن نشد. علتش هم این بود که ما در سال های اول از حمایت های دولتی هم برخوردار بودیم و توانستیم یک سری از اهداف مان را پیاده کنیم ولی با روی کار آمدن دولت فعلی تمام بودجه های جهادی ما قطع شد، چون اعلام شد که روستاها دیگر جزو اولویت دولت نیستند.
بعد از این، گروه ما ریزش بسیار زیادی پیدا کرد. البته به دلیل این که در همان سال های اول توانسته بودیم فعالیت های متشکل فرهنگی و مذهبی را در روستا راه بیندازیم، به صورت محدود ارتباط ما با روستاها حفظ شد. الان دیگر فقط در حد سرکشی سالانه مثلا در ایام فاطمیه وبا جمع آوری نذورات مردمی می توانیم به این روستاها سفر کنیم.
برنامه های فعلی شما در این روستا ها چیست؟
– ما در حال حاضر در همین فرصت و فعالیت های محدود که داریم، سعی در بالا بردن اطلاعات و آگاهی های مذهبی و فرهنگی مردم روستا داریم . اساتیدی را برای این منظور با خودمان در این سفرهای سالیانه همراه می کنیم و کارگاه هایی مثل کارگاه همسرداری، آموزش احکام، حفظ و تدبر در قرآن و … را در روستاها برگزار می کنیم وهربار برای تجهیز کتابخانه و بانک سی دی ایجاد شده در روستاها کتاب و سی دی و جزوه می بریم..
این کارهای فرهنگی چقدر به محرومیت زدایی در این روستاها کمک کرده است؟
– گروه ما برنامه های زیادی برای از بین بردن فقر فرهنگی و مادی داشت. اصلا رشته یک سری از بچه های ما در گروه، اقتصاد بود و اینها برای بهبود وضع روستایی ها طرح های خوبی داشتند، از جمله برای تولید زعفران، قارچ و … زمین هایی را هم شناسایی کردند. بعد هم به روستاییان آموزش های مفیدی در این مورد دادند. اما متاسفانه وقتی دولت حمایت های خود را قطع کرد، تمام این طرح ها معلق ماند و زحمات ما هم هدر رفت، چرا که درست وقتی که قرار شد مردم روستا با این آموزش هایی که دیده بودند، وارد کار شوند، حمایت مالی صورت نگرفت و امکان سرمایه گذاری برای این طرح ها از بین رفت، در حالی که با کمی حمایت و منابع مالی این طرح ها قابل پیاده شدن در روستاها بود که می توانست وضع اشتغال و درآمد مردم روستا را خیلی بهتر کند.
شما امکانات روستاهای منطقه را در چه حد دیدید؟
– چند روز پیش ایام فاطمیه توفیق شد برای بار چندم به روستاه بروم چند بار با دیدن محرومیت های اولیه در روستاها گریه کردم! مدام به این فکر می کردم که 37 سال از انقلاب گذشته و هنوز در این روستاها که تا پایتخت چهار ساعت راه است به جای سرویس بهداشتی چاله است ! آن چاله هم یک آفتابه ی آب خالی کنارش بود! در بهترین حالت ممکن مردم یک سری لوله کشی هایی برای مصارف مختلف شان کرده بودند اما چه فایده وقتی هنوز لوله کشی آب به این روستاها نرسیده است.
متاسفانه سطح امکانات در این روستاها بحدی پایین است که انگار انقلابی نشده و قرار نبوده برای مردم محروم کاری بشود. هنوز مردم این روستاها از ابتدایی ترین امکانات مثل آب و گاز محرومند؛ روستاهایی که فاصله شان از تهران بیشتر از پنج ساعت نیست، یعنی خیلی دورافتاده و پرت هم نیستند. من به عنوان کسی که یک تجربه کمی هم در کاراجرایی دارم، معتقدم اگر مسئولین واقعا بخواهند می توانند برای این روستاها خیلی از امکانات اولیه ی رفاهی مثل لوله کشی آب و گاز را فراهم کنند. واقعا چطور می شود 37 سال بعد از انقلاب این همه محرومیت را برای این روستاها توجیه کرد؟ مسئولین کشور ما واقعا چه جوابی دارند برای جوان های این روستا که مجبورند برای کار به شهرها مهاجرت کنند با هزار ویک عوارض ریز و درشت ، و چه جوابی دارند برای خانواده هایی که مجبورند از فرط ناچاری گله گوسفندشان را و زمین های و خانه و زندگی شان را رها کنند و روانه شهربشوند؟
وضعیت زنان و دختران روستایی را چگونه دیدید؟
– وضع دختر و زن روستایی الان اصلا جالب نیست. چون با این سیل واردات بی رویه به کشور دیگر مثل گذشته روستا سرچشمه تولید نیست. کار و مشغله برای هیچ کس از جمله این زن و دختر در روستا وجود ندارد. الان تولید در روستاهای ما خوابیده است. مشخصا من می خواهم از یکی از دختران روستایی نام ببرم. شهربانو متولد سال 64 است و هنوز ازدواج نکرده است. او در سال های قبل در ابتدای ورود ما تا پنجم دبستان بیشتر سواد نداشت اما بعد از گذشت چند سال حالا با شرکت در کلاس های مختلف و فعالیت در هیاتی که تشکیل دادیم، هفت جزء از قرآن و همین طور دعای کمیل را حفظ کرده است. امسال که من شهربانو را دیدم به من گفت که می خواهند از آن روستا کوچ کنند چون پدر و مادرش پیر شده اند و خانه شان در حال فرو ریختن است… شهربانو به من گفت که می خواهند گله و زمین های شان را بفروشند و شانس خود را در جای دیگری برای یک زندگی حداقلی بهتر امتحان کنند.
متاسفانه در حال حاضر مهاجرت از روستا به شهر خیلی زیاد شده، مخصوصا از وقتی که با همه محرومیت ها، تلویزیون به این روستاها آمده، مردم روستا با دیدن ، تصاویری ازامکاناتی که از مردم شهر در تلویزیون نشان داده می شود، دیگر میل و رغبتی به زندگی در روستای خود ندارند. بعد شما شاهدید که از یک طرف مردم به شکل جالبی تقلیدگر بعضی چیزها شده اند مثلا آشپزخانه های شان را به شکل اُپن درست کرده اند و از طرف دیگر دارند راهی شهرها می شوند.
وضعیت ازدواج و خانواده را در این روستاها چطور دیدید؟
– ببینید وقتی جوان روستایی برای پیدا کردن کار مجبور است روانه شهر شود و از آن طرف هم دختر روستایی به خاطر زندگی سختی که دارد، خیلی زود شکسته می شود، آیا می شود از این جوان توقع داشت که برگردد و از روستای خودش زن بگیرد؟ آیا او این دختر را می پسندد که با 20 سال سن قیافه اش مثل یک زن سی و پنج یا حتی چهل ساله به نظر می رسد؟ به خاطر همین هم الان سن ازدواج در این روستاها بالا رفته است . در مورد متاهلین هم وضعیت خیلی بهتر نیست. زنان روستایی هم از این وضعیت می نالند.
یک روز وقتی ما ناهار مهمان خانه یکی از همین زنان بودیم و برایمان تخم مرغ محلی و نان و ماست و کره محلی آورده بود و تعریف و تمجید ما را از این غذاها می دید، از استقبال ما تعجب کرده بود و می گفت شوهرش از وقتی از شهر برگشته، دیگر این غذاها را دوست ندارد!
در اصل این مرد میان زن خودش و زنان شهری و میان غذای ده و غذای شهر و … دائم مقایسه می کند و البته که روستا و زن و … در این مقایسه کم می آورند. ما متاسفانه اگر فکری به حال روستا و روستاییان نکنیم، در آینده نزدیک باید شاهد بالا رفتن میزان طلاق در روستاها هم باشیم.
به نظرتان راهی هم برای این مشکلات هست؟
– به نظر من با این رها شدن روستاها و پایین بودن خیلی زیاد سطح زندگی در آنها الان خانواده در روستا وضع خوبی ندارد. عدم ازدواج به موقع دختران به نظر من مشکل بزرگی است که با جنس همین مشکل در شهر فرق دارد. چون دختر شهری که در ازدواجش تاخیر پیدا می شود، خیلی وقت ها برای خودش گزینه های دیگری در زندگی دارد، مثل کار و شغل و تحصیل و رفت و آمد های دوستانه و … اما دختر روستایی چه؟ بنابراین شاهدیم که الان دارد افسردگی های ناشی از ازدواج نکردن و بیکاری و مقایسه ی زندگی شهری و روستایی و … به سراغ دختران روستایی می رود. باید سطح زندگی در روستا در حداقل قابل قبول شود یعنی شهر روستا که همان مدلی است که در قرون اخیر در اروپا هم بوده و در واقع حداقل امکانات رفاهی زندگی شهری را به روستا بردن است. اگر این طور باشد وضع خانواده روستایی هم بهتر می شود و دیگر مرد روستا مجبور نیست برای کسب درامد و داشتن شغل روانه شهر شود و بقیه مسائلی که گریبان خانواده را در روستا گرفته می تواند اینطوری حل شود.
حرف آخرتان؟
– متاسفانه مسئولین اینقدر درگیر اموری مثل انتخابات نماینده مجلس و شورا و … هستند خیلی به وضعیت معیشتی مردم توجه ندارند و این خیلی موضوع دردآوریست.
اقتصاد مقاومتی که رهبری در موردش بسیار سفارش می کنند بخش اعظم تحققش باید در روستاها باشد. کاش مسئولین به یاد بیاورند که این مردم روستایی همان پا برهنه هایی هستند که امام می فرمودند ولی نعمت هستند و اگر برای شان ارزش قائل شوند و روی شان سرمایه گذاری کنند، چه بسا بالاترین منابع انرژی کشور شوند و چرخ های توسعه و پیشرفت را به حرکت درآورند. ولی الان نه برای خودشان منشأ اثر مثبتی هستند و نه برای محیط خودشان در حد روستا، چه رسد به کشور.
زحمت گروه های کارآفرین ابتر ماند
طیبه اکبری کارشناس اقتصاد و یکی از اعضای فعال اردوهای جهادی، در مورد طرح های اقتصادی جهادی اینطور می گوید:
” من از سال 78 تا سال91 در گروه های جهادی همکاری داشته ام و در شبکه طلایه داران جهاد در بخش اشتغال زایی و کارآفرینی زنان روستایی فعالیت داشته ام. ما طرح های زیادی برای استان های ایلام، لرستان زنجان و… برنامه ریزی کردیم و تا حدودی هم آن ها را به سمت اجرا بردیم، ولی متاسفانه به خاطر قطع بودجه های دولتی کارهای فرهنگی و پروژه های اقتصادی مان نیمه کاره ماند و ما مجبور شدیم طرح هایمان را با وجود اینکه روی شان خیلی کار کرده بودیم به نوعی رها کنیم و از اشتغال زایی برای زنان روستایی به سمت اشتغال زایی برای زنان بی سرپرست و بد سرپرست تهرانی متمرکز شویم. البته چون اینجا هم هیچ حمایتی از هیچ ارگان دولتی و غیر دولتی نداریم. در کل متاسفانه زحماتمان تا جایی محدود می تواند به نتیجه برسد و از جایی به بعد دیگر حرف آخر را بودجه می زند که ما آن را در اختیار نداریم.
می پرسیم: چقدر در ابتدای کار موفق بودید؟
– بسیار زیاد. ما در زمینه های فرهنگی و ارتباط با مردم و به خصوص زنان و دختران روستایی بسیار موفق عمل کردیم و توانستیم آموزش های لازم، برای یک سری مشاغل را به این مردم بدهیم و حتی تا حدودی سرمایه اولیه کار و بازار فروش را هم برای آن ها فراهم کنیم، ولی متاسفانه با قطع بودجه دیگر نمی توانستیم هر ماه به این مناطق سفر کنیم و روند پیشرفت کار را بررسی کنیم که این نوع طرح ها هم با سالی یک بار سر زدن امکان پذیر نیست و نیاز به سرکشی مداوم دارد.
بچه های ما در ابتدای کار دانشجو بودند و دغدغه های زیادی نداشتند و نیروی داوطلب بودند . اما در حال حاضر که بیشترشان زندگی خودشان را دارند نمی توانند تمام وقت و مجانی کار کنند، کار رها شده است. اگر دولت فکری برای سر و سامان دادن به طرح های جهادی می کرد و نیروهای ستادی و را با نیروهای داوطلب دانشجویی به کار می گرفت، مسلما خیلی از مشکلات روستا های مان حل می شد هم در زمینه های فرهنگی و هم اقتصادی .
/انتهای متن/